من دوسِت دارم{8}

725 135 15
                                    

جیمین با احساس سستی روی زمین نشست و پاهاشو تو شکمش جمع کرد انگار یه مایع داغ و غلیظ توی شکمش می پیچید و بین پاهاش درد میکرد با عجله سمت جیمین رفت و کنارش نشست با تردید صورتش رو قاب گرفت و آروم نوازشش کرد و سعی کرد آرومش کنه

-جیمین ، عزیزم آروم باش...

+درد دارم...

-چیزی نیست من اینجام...

+لایه پاهام درد میکنه.

-بیا اینجا(آروم دستاشو زیر بدن جیمین برد) من خوبش میکنم خب ، نترس.

با حلقه شدن دستای جیمین دور گردنش اونو روی دستاش بلند کرد و سمت اتاق خواب رفت جیمین انگار ترسیده بود اون باید کاری میکرد که بهش اعتماد کنه اگه این وسط به چیز دیگه ای مثل نیاز خودش فکر میکرد ممکن بود هم جیمین رو بیشتر بترسونه هم خودش رو مثل یه عوضی نشون بده روی تخت گذاشتش و جیمین بلافاصله روی تخت جمع شد و به خودش پیچید جلو رفت دستای جیمین رو گرفت تا دست از جمع شدن تو خودش برداره و حالا جیمین بی قراریش رو با قوس دادن کمرش ، عقب بردن سرش و کشیدن پاهاش روی تخت نشون میداد لباشو تر کرد و آب دهنش رو قورت داد

+من...چرا اینجوری شدم...درد دارم(چرخید و به جونگکوک نگاه کرد) گرممه...میخوام لباسامو در بیارم...حالم خوب نیست.

-به من گوش کن جیمین...تو چیزیت نیست خب تو خوب میشی فقط باید...یا...یادته دیشب تو تلوزیون چی دیدیم؟یادته گفتم آدما وقتی همو دوست دارن این کار رو میکنن؟.

جیمین‌ با بی تابی سرشو تکون داد و تایید کرد

-الانم فقط باید...دوست داشته بشی.

دستای جیمین با لطافت و نرمی دور گردنش پیچید

+تو...دوسم داری مگه نه.

دستاشو دو طرف بدن جیمین گذاشت بهش خیره شد و صادقانه جواب داد

-آره(نزدیک تر شد)من دوست دارم.

به محض اینکه لب هاشون به هم رسید و به هم چفت شد چشماشون از لذت بسته شد بی تجربه بودن جیمین و کند بودنش توی همراهی بوسه باعث میشد اون بیشتر فرصت مکیدن و بلعیدن لب های بزرگ جیمین رو داشته باشه جیمین هیجانش رو با بردن دستاش توی موهای اون و ماساژ دادن پشت گردنش نشون میداد بدون اینکه لب هاشو از پوست جیمین جدا کنه بوسه زنان به سمت گردنش رفت و به بوسه هاش با شروع مکیدن یه قسمت از گردن جیمین خاتمه داد صدای ناله های جیمین و مکیدن اون ترکیب دیوونه کننده ای به وجود آورده بود جیمین پاهاشو دور کمر اون حلقه کرد و اونو بیشتر به خودش فشرد اگه مقاومت دستای خودش دو طرف بدن جیمین نبود اون الان روش افتاده بود و میدونست بدن کوچیک جیمین صدمه میبینه یه دستش رو زیر کمر جیمین برد و از اونجایی که پاهاش دور کمرش پیچیده شده بود اونو به راحتی بلند کرد و کامل روی تخت رفتن سرشو بالا آورد و تا با بوسه هاش جیمین رو مشغول کنه و بی خبر دستش رو سمت عضو تحریک شده و خیس جیمین برد جیمین با حرکت دستای اون روی عضوش سرشو عقب برد و به بالشت فشار داد

Du hast das Ende der veröffentlichten Teile erreicht.

⏰ Letzte Aktualisierung: Feb 20 ⏰

Füge diese Geschichte zu deiner Bibliothek hinzu, um über neue Kapitel informiert zu werden!

من از بچه ها خوشم نمیاد Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt