« ووت و کامنت یادت نره نظراتتون برام مهمه ۰-۰»
.در لحظه مردمک چشم هاش گشاد شد و دوباره به جونگکوک نگاه کرد
واقعا درست میشنید ؟ اون هایسه بود ؟..ولی خب..چطوری ؟اون نه گوشه گربه ای داشت و نه دمه گربه ای که هایبرید باشه و حتی اونقدر عجیب بود که هیچ شباهتی به انسان نداشت
با نزدیک شدنه جونگکوک بهش ترسید و میخواست که خودش رو بهزور هم که شده عقب بکشه اما با تار شدنه دیدش و نزدیک شدنه جونگکوکه مرموز و کمی هم ترسناک بهش تسلیمه روزگار شد و همچیو به شانس سپرد
با بیهوش شدنه تهیونگ، جونگکوک سمتش رفت و براید استایل بغلش کرد یه جورایی واقعا منتظر بود تا بیهوش بشه و بتونه بدونه دردسر ببرتش و همیچیو به خیر و خوشی تموم کنه
از کوچه بیرون اومد و با دیدنه لیموزینه مشکی رنگی که شبیه ماشینه بتمن بود پوزخند زد « Batmobile Limousine »
با طلسمه تلپرت « طلسمیه که شخصی یا چیزی رو از جایی به جای دیگه میبره اونم فقط در چند ثانیه »
تهیونگ رو روی تختش گذاشت و بعد دوباره جلوی اون فروشگاه نفرین شده برگشتنمیتونست انقدر بی احتیاطی کنه و همیچو مثلِ تهیونگ به دست شانس بسپره
با قدم های کشیده سمته لیموزین رفت و بعد چند تقه ای که به شیشه یه سمته راننده زد منتظر موند
با پایین کشیده شدنه شیشه، جونگکوک پوزخند زد و بدونه از بین بردنه زمان شروع به حرف زدن کرد
" برگرد سرکار و وانمود کن اتفاقی نیوفتاده ! کسی سوال پرسید میگی اقای کیم رو بدونه هیچ معطلی رسوندم و بالافاصله برگشتم "
لی اول به جونگکوک و بعد به جاده نگاه کرد و بدونه حرفی ماشین رو به حرکت دراورد تا به شرکت برگرده
.
.
.
.
جونگکوک با تلپرت دوباره به خونه برگشت و با دیدنه تهیونگ که توی بیهوشی از درد اخمی کرده و صورتش مچاله شده لعنتی به خودش فرستاد، نباید انقدر بی احتیاطی میکرد و گاردش رو پایین میاوردپوفی کشید و با دست کشیدن روی جای تیر خورده، بالاخره صورته اخموی تهیونگ اروم شد و لبخندی زد
بخاطره لبخنده تهیونگ لبخنده کم رنگی زد و بعد دوباره به حالتِ گربهایش برگشت، هنوز زود بود برای این که تهیونگ واقعیت رو بفهمه
روی تخت رفت و با پیدا کردنه جای نرمی همونجا خودشو پهن کرد
.
.
«2 ساعت بعد»
.
.
تهیونگ :از خواب پرید و شوک زده به اتاقی که توش بود نگاه کرد، واقعا داشت درست میدید ؟ واقعا تو اتاقه خودش بود ؟
ŞİMDİ OKUDUĞUN
black cat
Fantastikکیم تهیونگ رئیس و سهام داره کامله ده شرکت برتره تجاریه کره..چی میشه اگر تک عضوه خانوادش نقشه قتلشو بکشه ؟ و چی میشه اگر سروکله گربه ای تو زندگیش پیدا بشه که نتونه بیرونش کنه ؟...اصلا اون گربه واقعا یه گربست ؟ . . . " فقط کافیه یه انگشتت بهش بخوره...