هشدار این پارت خشن نیست بلکه غمگینه!
-------------------------------
I'm fired up and tired of the way that things have been, oh-ooh
من دیگه بریدم، از این وضعیت خستم
The way that things have been, oh-ooh
از این وضعی که بوده
I can't breathe, I can't be what you want me to be
من نمیتونم نفس بکشم، من نمیتونم اونی باشم که تو از من میخوای----------------------------------
ساعت تا چند ثانیه دیگه به دوازده شب ميرسيد ولی هنوز تو بعضی از اتاق ها صدای تمرین کردن و حرف زدن دیده و شنیده میشد. که البته رئیس لی میدونست اون افراد کی هستن ولی به حال خودشون رهاشون کرده بود تا خوش باشن.
از اون هفتا پسر، سه تاشون خواب بودن و دوتاشون باهم حرف میزدن و یه نفر دیگه تمرین میکرد؛ ولی آخرین نفر، مین یونگی هیچکدوم از این کارا رو انجام نمیداد.
منتظر شد تا صدای بلند ساعت که نشون از قرار گرفتن عقربه روی عدد دوازده بود، بشنوه و کارش رو شروع کنه.
بعد شنیدن ساعت لبخند تلخی زد و از کمد، بطری چهارلیتری بنزینی که از انباری اونجا کش رفته بود، برداشت و کمکم کل اتاق رو باهاش مزین کرد و توی بوی بنزین خفه شد.
لبخندش تلخ تر میشد و بغض گلوش، فشار بیشتری بهش وارد میکرد و چشمایی که خیلی وقت بود اشکی شده بودن.
با یادآوری تمام اتفاق ها و خاطراتش با برادراش و خانوادش، دستش رو وارد جیب گرمکن ورزشیش کرد و فندک نقرهای مادرش رو بیرون کشید و با صدای جیک، آتیش کوچیکش صورتش رو توی اون تاریکی روشن کرد.
یونگی: متاسفام بچه ها! امیدوارم بتونید منو ببخشید و فراموشم کنید.
با صدای گرفته و دورگه گفت و روی تخت دراز کشید و فندکی که خاموش شده بود رو دوباره روشن کرد و از دستش به پایین سُر خورد و در آنی، کل اتاق با نور آتیش روشن شد.یونگی: ممنون بابت همچی!
قطره اشک دیگهای به روی تشک تخت برخورد کرد و چشمای خسته پسر کمکم روی هم فرود اومدن و طلب خاموش شدن کردن، اونم برای همیشه!***
پای راستش روی پای چپش درست کنار میز کارش قرار گرفته بود و برای هوشیاری بیشتر قهوهای رو هر چند دقیقه مزه مزه میکرد و به مانیتور خیره شد ولی با چیزی که دید سریع، از پشت روی زمین افتاد و دوباره خودش رو جلو کشید و تصویر مانیتور رو بررسی کرد.
درست دیده بود. اتاق 99 آتیش گرفته بود.
سراسیمه بیسیمش رو از روی میز برداشت و گفت: ق-قربان صدام رو میشنوید؟ قربان!
داد زد که صدای خوابآلود مرد رو از پشت خشخش بیسیم شنید.
مینهو: چیشده برایان؟
- قربان توی اتاق 99 آتش سوزی شده!
با ترس و اضطراب گفت که مرد چشماش کامل باز شد و از تختش پایین پرید و سریع خودش رو به در اتاقش رسوند و ازش خارج شد.
YOU ARE READING
𝗟𝗼𝗼𝗸𝗶𝗻𝗴 𝗙𝗼𝗿 𝗙𝗿𝗲𝗲𝗱𝗼𝗺: ˢᵉᵛᵉⁿ𝗛
Action❁تمام شده 📝 اسم: LOOKING FOR FREEDOM: seven H به دنبال آزادی: سوناچ ------------------------------------------- 🎭 ژانر: هیبرید، سوپرنچرال، اکشن، تریسام. ------------------------------------------ 🎋 کاپل: سپمین، تهکوک، نامجین، چانبک. ...