جیمین قطعه ی کوچک یخ رو روی گونش میمالید تا شاید اثر کبودی کمرنگ بشه و باد گونش بخوابه اما چندان موفق نبودتو اینه نگاهی به صورتش انداخت و زیر لب گفت:
-چرا دارم سعی میکنم بپوشونمت بذار همه بفهمن چه غلطی کرده!
بعد دکمه های پیراهنشو بست کمی ادکلن به خودش زد و دست نارارو گرفت نارا با کفش های نوی صورتیش و دامن کوتاه صورتیش که جانگوک از قبل تولد براش خریده بود دیدنی شده بود
ذوق راه رفتن داشت اما هنوز تعادل خوبی نداشت با صداهای نامفهمویی که از خودش درمیاورد به طرف در رفت جیمین با دیدن دخترش که دقیقا داشت به طرف پله ها میرفت به طرفش دوید
-صبر کن کجا میری
همون لحظه نارا تعادلشو از دست داد و با بوتی هلوییش رو زمین فرود اومد
-پا....پا
نارا این کلمه رو مدام تکرار میکرد
-پا نه آپا
جیمین اینو گفت و دخترشو بغل کرد جانگکوک با دیدن نارا با دامن صورتیش گل از گلش شکفت با ذوق به طرفش رفت و اونو از اغوش جیمین گرفت
-وای دختر منو ببین چقدر ماه شده
-حسودیم میشه ها
جانگوک خواست جیمینو ببوسه که با دیدن ورم گونش لبخند از لباش کوچ کرد
-جیمین این چیه؟
-خیلی ورم کرده؟
-اینجوری میخوای بیای؟
-چاره ای دیگه ایم دارم؟
جانگوک اخم کرد و گفت:
-دستشو میشکنم
_دست پسر عزیز دردونتو؟
-اگه میذاشتی تنبیهش کنم انقدر پرو نمیشد
_از قصد نزد عصبانی شد
_بیخود میکنه به سمت پدرش چیزی پرت کنه
-حالا که کرده
-جیمین یه مدت باهاش کاری نداشته باش هرچقدر بیشتر حساسیت به خرج بدی بدتره بسپرش به من باشه؟
-میخوای بگی دخالت نکنم؟
_نه فقط ازت میخوام بهم اعتماد کنی
نارا با کشیدن موهای جانگوک اعتراض کرد
-آخ باشه دخترم میریم میریم موهامو بهم نریز
بعد نارارو زمین گذاشت نارا سعی میکرد با قدم های تند به طرف پله ها بره
جیمین با نگرانی گفت:
_کوک مراقب باش دستشو بگیر نیفته
_حواسم هست وایسا ببینم کجا با این عجله
YOU ARE READING
CPR (فصل سوم پدر کوچک)
Fanfiction_ددی قلب و مغز زن و شوهرن؟ -شاید! _اونا هم با هم دعوا میکنن؟ -اره ولی اگه دعواشون شه خیلی بد میشه _اون وقت ما میمیریم؟ -فکر میکنم! _اگه آدما بمیرن دیگه نمیتونن برگردن؟ -شاید برگردن! _تو تا حالا مرده هارو زنده کردی؟ -اره _چجوری؟ -بهش میگن CPR _یعنی...