_آم، تهیونگ...
_من کانگ هیسو رو میشناختم.
چشمهای جونگکوک درشت شدن.
_اون کی بود؟
تهیونگ دوباره بغض کرد.
_همونی که اون روز داشت برام قلدری میکرد که گیام.
جونگکوک لبهاش رو روی هم فشرد و خواست حرفی بزنه؛ اما با حرف دیگهای که تهیونگ زد، خشک شد.
_من میترسم جونگکوک... از مردن میترسم.
_چی؟!
اون پسربچه از چه ترسی حرف میزد؟ مگه قرار بود بمیره؟
تهیونگ ادامه داد:
_من افسردگی دارم، میدونی؟ این رو خودم نمیگم. میدونم که این روزها نوجوونها برای اینکه خفن بهنظر بیان این رو زیاد میگن؛ اما من این رو میگم، چون روانشناس تشخیصش داده.
جونگکوک در سکوت بازوی پسر رو نوازش میکرد و منتظر بود تا ادامهٔ حرفش رو بگه. مطمئن بود که قرار بود با شروعکردن اون حرفها چیز دیگهای رو بهش بگه.
_من افسردگی دارم؛ اما از مرگ میترسم. تابهحال حتی یک بار هم به اینکه خودم رو بکشم فکر نکردم و میدونی چرا میترسم؟
کارآگاه سرش رو به نشونهٔ منفی تکون داد و پسربچه درحالیکه با چشمهای پر از اشکش بهش نگاه میکرد، پاسخ سؤال خودش رو داد:
_چون فکر نمیکنم اینها واقعاً خودکشی باشن. یکی داره اونها رو به قتل میرسونه جونگکوک.
کارآگاه بدون حرف دستش رو دور شونهٔ تهیونگ حلقه و پسر رو به آغوش کشید. مطمئن نبود که این بار چندمیه که بغلش میکنه؛ اما حرفهایی که پسربچه زده بود، باعث شدن که برای یک لحظه وسوسه بشه حقیقت رو راجع به هویتش بگه؛ اما خیلی زود قبل از اینکه کار اشتباهی ازش سر بزنه و شغلش، خودش و اون پسر رو به خطر بندازه، تهیونگ رو به خواب دعوت کرد و گفت پیتزاها رو داخل یخچال میذاره تا هر وقت که گرسنهاش شد، بتونه بخوردشون.
حالا تماسش با یونگی ضروریتر از قبل بهنظر میرسید.*
«بسیارخب، فردا میام اونجا.»
«اون پسره الان پیش توئه؟»
یونگی پرسید و جونگکوک پاسخ داد:
«آره.»
«آه... زیادی داری خودت رو درگیرش میکنی.»
«این پسره هم بخشی از پروندهست یونگی! میبینمت.»
«باشه... فعلاً.»
تماس رو قطع کرد و همزمان که کلافه نفس میکشید، دستش رو توی موهاش فرو برد و وارد خونه شد.
بهسمت اتاق حرکت کرد تا تهیونگ رو چک کنه و وقتی توی تاریکی چشمهای بازش رو دید -همونطور که خدا رو شکر میکرد که داخل حیاط تلفن صحبت کرده- بهطرفش قدم برداشت.
VOCÊ ESTÁ LENDO
8 Pm (Kookv)
Fanfic➳ 8 Pm تمامشده. ✔️ خودکشیهای پیدرپی دانشآموزان یک دبیرستان اون هم توی یک بازهٔ زمانی، چیزی نبود که اتفاقی باشه و جونگکوک اونجا بود که کشف کنه عامل اون خودکشیها چی، یا بهتر بگیم؛ کیه! کاپل: کوکوی ژانر: عاشقانه، اس.مات، درام، انگست، روانشناسی، م...