part13:شبیه زامبی شدی

82 19 5
                                    


تهیونگ_جشن بگیریم؟.
با خوشحالی در شامپاین رو باز کرد و داخل جام های پایه بلند ریخت. یکی از لیوان هارو به سوتو داد و با کوبیدن اروم لیوان ها بهم گفت.
تهیونگ_به سلامتی پایان کارمون.
سوتو_و شروع لذتمون.
و دوتایی جرعه ای از شامپاینشون نوشیدند.
سوتو ووشو در حالی که سرگیجه ی یهویی ای به سراغش اومده بود به تهیونگ که با لبخند مستطیلی ای بهش چشمک میزد نگاه کرد و همه چیز جلوی چشمش سیاه شد و به زمین افتاد.
جیمین_یعنی...
یونگی_اه بیخیال.
جیمین_انتظارشو نداشتی بچه آماتور؟.
تهیونگ تمام محتویات لیوانش رو روی بدن غش کرده ی سوتو ریخت و با چهره ی نگرانی که به خودش گرفت شروع کرد به داد زدن.
تهیونگ_نگهبان.
با ورود مرد سیاه پوشی به اتاق ادامه داد.
تهیونگ_نمیدونم چیشد، فقط داشتیم یه لیوان شامپاین میخوردیم، بعدش یهو اون افتاد..
با لگد محکمی به پس سر نگحبان بیهوشش کرد و درحالی که مثل شاهزاده ها تعظیم کوچیکی رو به یونگی و جیمین میکرد ادامه داد.
تهیونگ_و تمام.
جیمین_ازون کار طولانیا؟.
تهیونگ_ازون کار طولانیا!.
یونگی _میدونی جناب دیگه واقعا کم کم ازت خوشم نمیاد.
تهیونگ در حالی که لیوانش رو روی میز میزاشت و در کیف فلزی هاوی تاج دوم رو میبست گفت.
تهیونگ_خیلی دوست دارم که بمونم و ببینم که این داستان چجوری پیش میره، ولی برای قرارم با یه هرم خیلی بزرگ دیرم شده، بی صبرانه منتظرم ببین چی میشه، خیلی هیجان انگیزه.
دو انگشتش رو بوسید و سمت اون دو گرفت و کیف به دست سمت در حرکت کرد.
لحظه ی خروج از در برای اخرین بار لبخندی بهشون زد و در حالی که اهنگ میخوند دور شد.
🎶بالای شهر🎶
🎶همه چیز عالیه🎶
🎶وقتی بالای شهری🎶
جیمین_صدای خوبی داره.
یونگی_میدونی وقتی اون پیشنهاد رو تو زندان بهت داد باید قبول میکردی.
جیمین_خب تو نباید یکاری میکردی گیر دوس پسرش بیفتم.
یونگی_عه بعد من چیکار کردم که گیر دوس پسرش افتادیم؟.
جیمین_خب اگه اینو نمیدونی باید بگم احمق تر از اونی که به نظر میرسی واااای..
با بلند شدن یهویی سوتو ووشو دادی کشید و گفت.
جیمین_یا خدا خیلی ترسناک بود.
سوتو بزور روی پاهاش ایستاد و در حالی که تلو تلو میخورد سعی کرد تعادلش رو حفظ کنه. جیمین با بیخیالی گفت.
جیمین_وضعت خیلی داغونه.
و یونگی بیخیال تر ادامه داد.
یونگی_شبیه زامبی شدی.
سوتو به جیمین اشاره کرد و گفت.
سوتو_تو اینکارو کردی، تقصیر توئه، اون مال من بود.
صدای جیمین توی سرش اکو میشد.
جیمین_عزیزم، عزیزم، عزیزم اون پسر خیلی سکسیه، اون وقت تو شکل یه، بچه ی خیلی هیکلی هستی.
سوتو _دوست ندارم ادامشو بشنوم.
جیمین_میدونی اختلاف قدت...
یونگی_لعنتی.
با دیدن سوتو درحالی که هفت تیر مشکی رنگیرو سمتشون نشونه گرفته بود گفت و حواس جیمین رو هم جمع کرد.
جیمین_اوی اوی وایسا، بیا درموردش صحبت کنیم.
با تیر اندازی سوتو هردو دادی کشیدند و تا جایی که میتونستند سرهاشون رو پایین بردند تا تیر های بی هدف سوتو ووشوی گیج توی مغذشون خالی نشه.
با پایان گلوله های سوتو جیمین نفسی کشید و و درحالی که خودش رو چک میکرد گفت.
جیمین_یون تو تیر خوردی؟.
یونگی _به طرز عجیبی نه.
جیمین_چی؟ چجوری همچین چیزی ممکنه.
یونگی با کشیدن دستش و شکستن زنجیر تفنگ رو از سوتو ووشو گرفت و ضربه محکمی به سرش وارد کرد.
جیمین با شگفتی گفت.
جیمین_چجوری خودتو آزاد کردی؟.
یونگی_تیر زد به دستبند ها.
جیمین_تیرش به چیزی خورد؟.
یونگی_نه شانسمون گرفت.
جیمین_هوه قراره آزاد شیم.
یونگی_واقعا؟.
دست دومش رو هم آزاد کرد و فاصله گرفت.
جیمین_اوه هی، اوی، اوی، اوی داری کجا میری؟ ما همکاریم.
یونگی_ عه حالا همکاریم؟ نه! همکاریمون وقتی تموم شد که گذاشتی بیشاپ هی بهم شوک وصل کنه.
جیمین_ میدونی چیه بیشاپ رو بدون من نمیتونی پیدا کنی.
یونگی_خب فعلا که به خاطر حرفای تو با تقریب خیلی خوبی میدونم کجاست پس خدافظ.
جیمین_دروغ گفتم.
یونگی_.......
جیمین_دروغ گفتم.
یونگی_یعنی. چی که دروغ گفتی؟.
جیمین_در مورد همه چی دروغ گفتم، همه چی، کلش رو، به تو دروغ گفتم، به اون دروغ گفتم به همه دروغ گفتم.
با سکوت یونگی ادامه داد.
جیمین_ببین، نکته اینجاس که تاج سوم توی مصر نیست.
یونگی_درسته، تاج به هیچ جام نیست، تنها چیزی که برام مهمه دستگیر کردن بیشاپ و تبرئه کردن خودمه.
جیمین_کاملا درسته ولی دستت به بیشاپ نمیرسه مگر اینکه تاج رو پیدا کنی و من میدونم تاج کجاست، فقط منو از اینجا بیار بیرون.
با به فکر فرو رفتن یونگی ادامه داد.
جیمین_من تاج رو پیدا میکنم و بیشاپ هم میفته دست تو.. بجنب!.
چشماش رو پاپی طور کرد و با لب پایین جلو اومده گفت.
جیمین_لطفا؟

بیبی های من چرا جدیدا نظر نمیدین؟نظراتتون کلی انرژی بهم تزریق میکنه 😍
ستاره رو نارنجی کنید ممنون از حمایتتون ❤️🐱🐯

mouse trap/تله موشWhere stories live. Discover now