part4:اون «بیشاپ»عه

88 18 7
                                    


با رسیدن دراگو به میز ،جیمین رو به یونگی که فکش رو از عصبانیت قفل کرده بود گفت.
جیمین_آرامشتو حفظ کن، آبرومو نبر.. سلام آقا.
رو به دراگو که مردی با عضله ها و تتو های زیادی بود گفت.
دراگو بی توجه به جیمینرو به یونگی با صدای خشدارش گفت.
دراگو_تو پلیسی.. میکشمت.
جیمین زمزمه وار به کره ای رو به یونگی گفت.
جیمین_اون میدونه که تو پلیسی، کاسه کوزه مون رو شد.
یونگی چیزی نگفت که دراگو دستش رو سمت ظرفش برد و با هول دادنش تمام محتویات ظرف روی لباس یونگی خالی شد.
جیمین ظرف خودش رو جلوی یونگی گذاشت و گفت.
جیمین_اشکال نداره، تو میتونی سهم منو بخوری لازمه یکم جون بگیری در برابره این گولاخ.
دراگو دستش رو دراز کرد و ظرف جیمین رو هم روی لباس های یونگی خالی کرد.
جیمین نیشخندشو جمع کرد و با صدای اهسته ای گفت.
جیم_باید بلند شی شبیه پخمه ها بنظر میرسی و به عنوان یه رفیق اینو بهت میگم.
یونگی چشم غره ای به جیمین رفت و از جاش بلند شد و روبه‌روی دراگو ایستاد، نفسی کشید و گفت.
یون_اوکی.. ببین من نمیخوام که.. باهات از این دعوا مدل زندانی ها بکنم.
جیم_تو میتونی من طرف توام.
یون_پس خواهشا دعوا نکنیم، بیا مثل بچه ی آدم برگردیم غذامون رو بخوریم.
با پایان حرفش بخاطر سریع عمل کردن دراگو چیزی نفهمید و فقط فرود مشت های دراگو. به صورت و بدنش رو حس میکرد.
روی زمین افتاد و سعی کرد با دستاش از آسیب دیدن سرش جلوگیری کنه.
مامور ها دو گلوله به هوا شلیک کردن و با گرفتن یونگی و جیمین اونارو از سلف خارج کردند.
_برگردین سلولتون.
***

یونگی گونه ی کبود شدشو توی آینه بررسی میکرد که با شنیدن صدای جیمین دندون قروچه ای کرد و چیزی نگفت.
جیم_یا خدا.. اینهمه باشگاه بری سیکس پک بسازی کلاس های جودو بری بعد یه یاروی بی دندون که سل داره بیاد اینجوری بدوزتت بهم.
یونگی تو یه ثانیه گردن جیمین رو گرفت و به دیوار چسبوندش.
جیم_باشه، باشه گوه خوردم.
یون_اگه یبار دیگه همچین گوهی بخوری، آخرین گوهی میشه که خوردی.
جیم سرش رو تکون داد و گفت.
جیم_بله فهمیدم.
یونگی _تو منو نمیشناسی پارک.. اصلا روحت خبر نداره که چه کارایی از من برمیاد.
با باز شدن در سلول و ورود نگهبانای زندان جیمین داد زد.
جیم_خداروشکر که اینجایید این میخواد بهم تجاوز کنه.
پلیس ها بی توجه اونهارو از هم جدا کردند.
_کاپیتان کیم میخواد ببینتتون.

***
نگهبان ها اون هارو با دست های بسته روی دو صندلی رو به روی میز نشوندن و از اتاق خارج شدند.
_سلام پسرا.
با چرخیدن صندلی شخصی که پشت میز نشسته بود به سمتشون و پسر برنزه خوش هیکلی که بهشون سلام کرده بود جیمین سوتی زد و گفت.
جیم_یا خود خدا.
پسر پشت میز پوزخندی زد و تکه ای از موهای خرمایی موج دارش رو پشت گوشش زد و پاهاش رو روی میز گذاشت.
جیم_تو کاپیتانی؟ کارتو عوض کنی برات بد نمیشه، منظورم اینه که.. فکر نکنم کار فشن شو به درد بخوره اما کار منطقه ای کاتالوگ و...
یون_اون "بیشاپ" عه.
جیم_نه بابا تنهایی فکر کردی؟.
بیشاپ یا بهتر بگیم کاپیتان کیم تهیونگ گوشه ی ابروش رو نمایشی خاروند و گفت.
تهیونگ_از اینکه بلاخره با شما ملاقات کردم خوشحالم، آقای پارک.. اینکه رودر‌ رو با دومین دزد برتر آثار هنری صحبت کنی هیجان انگیزه.
جیم پاهاش رو روی هم انداخت و با لبخند گفت.
جیم_اوه، متوجه شیطونیت شدم یجورایی.. میدونی، یه چند باری قبلا شانس آوردی ولی نمیتونی اسم بیاری که من رو توی سال گذشته شکست دادی.
تهیونگ ابرویی بالا انداخت و گفت.
تهیونگ_هلسینکی.
جیم_چتر نجاتم باز نشد.
تهیونگ_جاکارتا.
جیم_اسکوترم افتاد تو آب.
تهیونگ_ماکائو.
جیم_هیچکس نمیدونست مایلی سایرس قراره اونجا بره، یه کنسرت بود که کاملا بدون اطلاع قبلی برگزار شد.
تهیونگ_آدم توی کارش یا نتیجه میگیره یا دنبال بهونست، هیچ موقع جفتش نیست.
یونگی هوفی کشید و گفت.
یون_ اینجا چیکار میکنیم؟ چی میخواید؟.
تهیونگ لبخندی زد و گفت.
تهیونگ_که یه مکالمه باهم داشته باشیم، اول از همه مامور مین.. خواهشا منو بخاطر اون المشنگه رُم ببخش، بعد از اینکه اون تاج در بالی رو دزدیدم، 8 میلیون دلار به حسابی که با اسم تو ثبت شده بود واریز کردم.. بعد تمام کاری که باید انجام میدادم این بود که بشینم و منتظر بمونم سوکجین طعمه رو بگیره، بعدش یه چندتا کلیک و شنود تماس دفتر ریاست اف‌بی‌آی و بوم.. بای بای مامور مین یونگی، سلام مظنون مشکوک، خنده داره اینطور فکر نمیکنی؟.
جیمین با پایان حرف تهیونگ شروع کرد به خندیدن.
یونگی فک قفل شدشو تکونی داد و به جیمین گفت.
یونگی_ گاله رو ببند.
بعد روشو کرد سمت تهیونگ و در حالی که سعی میکرد تو هم رفتم اخماشو کنترل کنه گفت.
یون_ تو ریدی تو زندگیم و حالا من توی یه سلول گیر یه دیکهد احمق افتادم.
جیمین با حرف یونگی خندشو جمع کرد و پوکر بهش خیره شد.
تهیونگ در حالی که از جاش بلند میشد گفت.
تهیونگ_خب دیگه، بریم سراغ کارمون.. تابلوعه که من تاج اول رو در اختیار دارم و در کمتر از 48 ساعت تاج دومی هم مال منه، اما یه مشکل میمونه اونم تاج آخره.
یون_بد شد برات چون هیچ کس نمیدونه تاج سوم کجاست.
تهیونگ_نگفته بهت؟.
رو به جیمین گفت.
تهیونگ _ نگفتی بهش؟.
یونگی نگاه تهدید آمیزی به جیمین کرد و گفت.
یون_چی رو بهم نگفتی؟.
جیم_نمیدونم داره درباره ی چی حرف میزنه.
تهیونگ_هم سلولیت اینجا دقیقا میدونه تاج سوم کجاست.
جیم سرش رو تکون داد و گفت.
جیم_دروغ میگه، والا بخدا نمیدونم تاج سوم کجاست.
تهیونگ صفحه ی گوشیش رو به طرف جیمین و یونگی گرفت و صدای ضبط شده ی جیمین رو پخش کرد.
جیم_"من میدونم تاج سوم کجاست".
جیمین لبخند دندون نمایی زد و گفت.
جیم_آره اون منم، بیخیالش شو اون من بودم همچین چیزی هم گفتم.
یون_کی میخواستی در مورد تاج سوم بهم بگی؟.
شونه ای بالا انداخت و گفت.
جیم_هیچوقت، بخاطر اینکه تو پلیسی.
تهیونگ به میزش تکیه داد و گفت.
تهیونگ_پیشنهاد من به شما آقای پارک، اینه که بهم بگی تاج سوم کجاست و من ازینجا میارمت بیرون و ده درصدم بهت سهم میدم.
جیم_عمرا.
تهیونگ_متاسفم که معاملمون نشد، خب شاید یه چند روز دیگه تو اینجا و احتمال اینکه هزاران نفر دیگه میان اینجا نظرتو عوض کنه.
سمت در راه افتاد و در حین رفتن دستی به شونه ی هر دو نفر کشید و گفت.
تهیونگ_زمانی که تاج دوم به دستم رسید یه سری بهتون میزنم، اوه راستی اون موقع پیشنهادم میاد رو پنج درصد.
قبل از خروج کامل دستی به یقه ی مردی که در رو براش باز کرده بود کشید و گفت.
تهیونگ_ممنون کاپیتان، به جفتشون کار یدی بده.. خداحافظ دلتون برام تنگ نشه.
با لحجه روسی ادامه داد.
تهیونگ_Do svidaniya (بدرود).

ستاره رو نارنجی کنید و نظرات ارزشمندتونو باهام در اشتراک بزارید
به دوستاتون معرفی کنید ممنون از حمایتتون 💜🐯🐱

mouse trap/تله موشحيث تعيش القصص. اكتشف الآن