part19:اونی که میبینی مال منه

99 9 2
                                    


جیمین_وات دا فاااک.
یونگی و تهیونگ با لبخند از هم جدا شدند و به چهره ی شوک زده ی جیمین خیره شدند.
یونگی_قیافشو نگا.
تهیونگ_شکست و نا امیدی رو میشه از تو چهره اش دید این خیلی با ارزشه.
پسر رو به یونگی کرد و در حالی که به تهیونگ اشاره میکرد گفت.
جیمین_تمام این مدت داشتی واسه اون کار میکردی؟.
یونگی_واسش نه،باهاش کار میکردم، مثل دوتا پارتنر.
تهیونگ_آره جفتمون «بیشاپ»ایم.. سوپرایز.
یونگی خندید و گفت_ اره دوتا بیشاپ توی شطرنج هست.(مهره ی فیل)
تهیونگ_و خب کلی هم سرباز.
یونگی با یادآوری گذشته توضیح داد.
یونگی_اولین تاج رو توی جزیره بالی بهش دادم،از عمد در کامیون رو باز گذاشتم ..دومین تاج رو از سوتو ووشو دزدید و سومین تاج رو هم خب تنها راهی که میتونستیم بهش برسیم این بود که تو مارو ببری پیشش و خب، بردی.. ناموسا فکر کردم به این حرفام که گفتم ماها با هم شریک نیستیم ،باید خودم رو تبرئه کنم و پلیسم و این کسشرا، شک میکنی.. راستش فکر کنم توی زندان یه مقداری زیاده روی کردم.
تهیونگ _نه بیبی کارت عالی بود.
یونگی_جدی؟ ممنونم.
رو به جیمین ادامه داد.
یونگی_تو چی فکر میکنی به نظرت زیاده روی کردم؟.
جیمین_یادداشت برداری هامو کردم واست به جز اون نکاتی که نوشتم خیلی خوب بودی.
یونگی تایید کرد.
یونگی_خیلی خوب بودم ؟باشه پس..
جیمین_بزارید اتفاقاتی که افتاد رو یه مرور بکنیم.
رو به تهیونگ در حالی که به یونگی اشاره میکرد گفت.
جیمین_تو بهش شوک الکتریکی زدی،رسما دهنشو گاییدی.
یونگی_آره راستش خیلی درد داشت.
تهیونگ_میدونم،متاسفام مجبور بودم..تنها راهی بود که میتونستم کلید دستبند هارو بهت بدم.
یونگی_بیخیال این حرفا تاج رو بده جیمین.
با گفتن این حرف یونگی ،تهیونگ اسلحش رو طرف جیمین گرفت.
جیمین_تفنگت خیس خورده امکان نداره ...
با شلیک تهیونگ به درخت پشت سرش مطیعانه تاج رو به یونگی داد.
جیمین_بیا،گوه خوردم.
یونگی_اینم از تاج سوم..چطوره بریم یه قدمی بزنیم.

«ده دقیقه بعد»
یونگی از سفت بودن دستبندی که باهاش جیمین رو به درخت بسته بود مطمئن شد و کوله پشتیه هاوی تاج رو برداشت.
جیمین_پس همش دروغ بود؟ حتی داستان احساسی ای که در مورد پدرت گفتی؟.
یونگی_نه پدرم یه حقه باز کلاه بردار بود که ازش متنفر بودم ،پس سعی کردم بهتر از اون چیزی باشم که اون بود و توی بازی خودش شکستش بدم.
جیمین سرش رو پایین انداخت و پسر ادامه داد.
یونگی_پارک،به خودت سخت نگیر، تو خوبی کارت از خیلیا بهتره جفتمون واست احترام قائلیم..امیدوارم دفعه بعد موفق باشی.
تهیونگ_دوست داریم بمونیم و باهات گپ بزنیم اما یه عروسی پر پیش داریم که باید خودمونو بهش برسونیم،و ظاهرن بهترین کادوی عروسی ممکن رو داریم.
یونگی دستش رو میون دست تهیونگ قفل کرد و با گفتن « کینه به دل نگیر رفیق» همراه تهیونگ راه افتاد.
جیمین_حله رفیق کینه به دل نمیگیرم برید خوش باشید ،میدونی همیشه عاشق یه دور زدن و لاشی بازی اصولی و با کیفیتم...ولی ناموسا یه سوال جدی دارم ، کرم ضد آفتاب ندارین؟ سایه ندارم قشنگ زیر آفتابم برنزه میشم.
*****
تهیونگ انگشت های خیسش رو جلوی ورودی پسر نگه داشت و در حالیکه با خشونت پوست کتف پسر روی پاهاش رو گاز میکرفت و میمکید انگشتاش رو وارد کرد.
صدای آه و ناله ی یونگی همراه حرکت انگشت های تهیونگ بلند شد و قوس های کوچیک و بزرگی به کمرش میداد.
تهیونگ دستش رو به نیپل پسر رسوند و دم گوشش زمزمه کرد.
تهیونگ_یونگی شی ، حالا فهمیدی که تک تک نقاط بدنت مال منه..جایی نیست که بهش دست نزده باشم...
یونگی فک تهیونگ رو به دست گرفت و در حالی که برای بوسیدنش گردنش رو برگردونده بود غرید.
یونگی_انقدر شر و ور تفت نده و کارتو بکن.
لبهاشون به هم چسبید و بوسه ی خیسی رو شروع کردند..برای گاز گرفتن های ریز لبهای طرف مقابل رقابت میکردند و لذت وصف نشدنی اونها رو تصرف کرده بود.
تهیونگ انگشت هاشو خارج کرد و سوراخ پسر روی پاهاش رو روی دیکش تنظیم کرد و در حالی که آروم آروم واردش میشد زمزمه کرد.
تهیونگ _جلوتو نگاه کن یون.
پسر با خجالت و اجبار به آینه ی بزرگ قدی رو به روش خیره شد.
تهیونگ_اونی که میبینی مال منه مگه نه؟امیدوارم مجبور نباشم در آینده بخاطر نقشه های جنابعالی شیش ماه ازت دور بمونم.
یونگی خنده ی کوتاهی کرد .
یونگی_روش فکر میکنم.
آه بلندی بخاطر تلنبه های محکم و سریع پسر کشید و دوباره خندید.

******

بیبی های من پارت بعدی پارت آخره لطفا به دوستاتون معرفی کنید و به نظرات و ووت هاتون ازم حمایت کنید😍❤️

mouse trap/تله موشOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz