part "10*mooni

162 13 0
                                    

نامجون با دهن بسته خندید
- صبح بخیر
+نه... نه یک چیز دیگه هم گفتی
جین با چشم غره به نامجون نگاه کرد
-گفتم مونی
+ مونی؟
-اره
+ جالبه
نامجون بلند شد هنوز بالا تنهش لخت بود و جین نگاهشو به بالا تنه لخت نامجون دوخته بود نامجون با دهن بسته خندید
+ چی میبینی؟
- خوب برو لباستو بپوش تا من نبینم
نامجون دهن بسته خندید و از تخت بلند شد
جین هم بلند شد و سریع از اتاق خارج شد
-مونی؟
+جانم؟
-جانم؟ چرا میگی جانم؟
+باشه بله پرنسس؟
-همون جانم بهتر بود
جین چشم غره رفت
-میخواستم بگم صبحانه چی داریم؟
+قهوه برو بردار درست کن بخور
جین پوف کشید
-باشه

بعد از صبحانه نامجون بلند شد و یه سوییشرت پوشید
جین داشت جذب جذابیت نامجون میشد
-کجا میری؟
+ورزش
-راستی تو چی کاره هستی؟

+من؟
-اره تو
+من بوکسر
جین سرتکون داد
-باشه

نامجون از رفتن بیرون پشیمون شد
جی هم حوصله نداشت بپرسه چرا نمیخواد دیگه بره
-من میخوام برم بخوابم
+چی؟ مگه تازه از خواب پا نشدی؟.....کلا 1 ساعت بیداری
-اوهوم خستم
جین چشماشو مالید
+باشه برو
نامجون با یه لبخند چال دار گفت
جین بلند شد و رفت توی اتاق و روی تخت دراز کشید و به نامجون فکر کرد و گونه هاش سرخ شدن
جین خوابش بر

******
نامجون تنها بود و داشت روی حریف بعدیش تمرکز میکرد

نامجون روی کارش تمرکز کرده بود یک دفعه صدای ناله از اتاق میشنوه
اولش بیخیال میشه
+به من ربطی نداره

اما صدای ناله یکم بیشتر شد نامجون ارون سمت اتاق رفت و ارم در اتاق رو باز کرد

و سمت تخت رفت

- آه.... آه... نام... نامجون...

نامجون چشماش گرد شد وقتی دید جین داره اسمشو ناله میکنه
نامجون دستشو روی گونه جین گذاشت و نوازش کرد

My big promise  <namjin>Where stories live. Discover now