part"34*

72 6 1
                                    


جین وقتی میدید نامجون برای اولین بار بعد از اون همه سال اخرین بار توی انباری گریشون میدید و الان روی به روش قلبش به درد میومد

- گریه نکن

+ اگه گریه نکنم گریه نمیکنی؟

جین با این کلمات یاد بچه ای توی انباری میوفته اما اینبار بجای پسر یه مرد بود که حاظر بودن جونشو برای جین بده

- قول میدم

*چند روز بعد*

نامجون روی زمین توی پیاده رو نشست بود و مثل یه معتاد شده بود یکم ریش در اورده بود اما هنوز  جذابیتشو داشت ولی چشماش قرمز و زیر چشماش کبود بود

و تا جایی که میتونست الکل میخورد

یه دفعه دوتا پسر پاشون به پای نامجون میخوره

¢ هوی جمع کن خودتو

نامجون به پسر نگاه کرد و سرتکون داد

+ ببخشید

پسر کنارش چشماشو ریز کرد

° نامجون؟... منم تهیونگ

نامجون سرتکون داد

+ تویی اونم کوکی

نامجون پوزخند زد و شیشه مشروب رو به لب هاش زد و نوشید
شیشه مشروب ها حدود 15تا بود

کی فکرشو میکرد رئیس یاکوزا به این وضع بیوفته تو از نظر مالی نه از نظر وضعیت جسمی و روحی

°نامجونا نکن... بیخیال چرا خودتو به این وضع انداختی

+ بهم اعتراف کردین اره؟

¢اره نامجونا

° مونی.....

نامجون با شنیدن کلمه مونی چشماش مثل ابر بارید و خنده عصبی میزد

+ اونم.... بعضی وقتا منو مونی صدا میزد

کوک فهمید و کنار نامجون زانو زد

¢ بیا بریم پیش ما من کمکت میکنم

+ واقعا

انگار دنیا در حال برگشتن بود یه روز کوک به نامجون گفت بود کمکش کنه الان نامجون

¢اره

نامجون اشک ریخت

+ اما اون منو نمیخواد خودش گفت.......

نامجون گریه کرد و هق میزد

¢ نه نامجون

نامجون حرفشو قطع کرد

+ خودش بهم گفت..... بهم گفت از من بدش اومده و دیگه گی نیست
جوری میگفت انگار چیزی نیست

نامجون بعد از چند دقیقه از حال رفت

° هوی... نامجون!

My big promise  <namjin>Where stories live. Discover now