جین وقتی میدید نامجون برای اولین بار بعد از اون همه سال اخرین بار توی انباری گریشون میدید و الان روی به روش قلبش به درد میومد- گریه نکن
+ اگه گریه نکنم گریه نمیکنی؟
جین با این کلمات یاد بچه ای توی انباری میوفته اما اینبار بجای پسر یه مرد بود که حاظر بودن جونشو برای جین بده
- قول میدم
*چند روز بعد*
نامجون روی زمین توی پیاده رو نشست بود و مثل یه معتاد شده بود یکم ریش در اورده بود اما هنوز جذابیتشو داشت ولی چشماش قرمز و زیر چشماش کبود بود
و تا جایی که میتونست الکل میخورد
یه دفعه دوتا پسر پاشون به پای نامجون میخوره
¢ هوی جمع کن خودتو
نامجون به پسر نگاه کرد و سرتکون داد
+ ببخشید
پسر کنارش چشماشو ریز کرد
° نامجون؟... منم تهیونگ
نامجون سرتکون داد
+ تویی اونم کوکی
نامجون پوزخند زد و شیشه مشروب رو به لب هاش زد و نوشید
شیشه مشروب ها حدود 15تا بودکی فکرشو میکرد رئیس یاکوزا به این وضع بیوفته تو از نظر مالی نه از نظر وضعیت جسمی و روحی
°نامجونا نکن... بیخیال چرا خودتو به این وضع انداختی
+ بهم اعتراف کردین اره؟
¢اره نامجونا
° مونی.....
نامجون با شنیدن کلمه مونی چشماش مثل ابر بارید و خنده عصبی میزد
+ اونم.... بعضی وقتا منو مونی صدا میزد
کوک فهمید و کنار نامجون زانو زد
¢ بیا بریم پیش ما من کمکت میکنم
+ واقعا
انگار دنیا در حال برگشتن بود یه روز کوک به نامجون گفت بود کمکش کنه الان نامجون
¢اره
نامجون اشک ریخت
+ اما اون منو نمیخواد خودش گفت.......
نامجون گریه کرد و هق میزد
¢ نه نامجون
نامجون حرفشو قطع کرد
+ خودش بهم گفت..... بهم گفت از من بدش اومده و دیگه گی نیست
جوری میگفت انگار چیزی نیستنامجون بعد از چند دقیقه از حال رفت
° هوی... نامجون!
YOU ARE READING
My big promise <namjin>
Randomپسر کوچولو قول داده بود و بهش عمل کرد اما توی خاطره هاش فرد کجا بود؟ کاپل :نامجین کاپل فرعی: تهکوک شخصیت ها: نامجون جین یونگی هوسوک جیمین تهیونگ جونگ کوک وضعیت: تموم شده