-خوابه
جیمین خندید
@ خودشم قبول داره داماد ماعه° او هههههههههه..... مارک روی گردنشو نگاه
تهیونگ متوجه شدجین پوف کشید
-ریدم دهنت تهیونگ°تو جنبه نداری به من چه
$ خواهش میکنم خفه شید غذاتونو بخورید از سکون لذت ببرید
نامجون یه دفعه بیدار شد و خمیازه کشید و سمت اشپز خونه رفت
+ صبح بخیر
بقیه جوابشو دادن اما به بدند نامجون خیره شدن
نامجون تعجب کرد
+چیه؟کوک لبخند زد و سریع به شکم نامجون دست زد
¢ برای خودته؟
نامجون خندید
+ارهجین اخم کرد
-کوک دست نزنتهیونگ هم شروع به دست زدن به سینه نامجون کرد نامجون خندید و جین سریع بغل نامجون پرید
-مال خودمه دست نزنید
تهیونگ پوف کشید
° آش با جاش
کوک هنوز با چشمای گرد به نامجون نگاه میکرد بعد
¢ اقاهه؟.... به منم یاد میدی؟
نامجون داشت جین و میذاشت روی صندلی
+ هروقت بزگ شدی باشه
کوک اخم کرد
¢ الانم بزرگم من 16 سالمه
نامجون سرشو خاروند
+بزرگتر باید بشی
کوک سرتکون داد نامجون سرشو خاروند و به قیافه اخمو جین خیره شد متوجه خطر شد اگه تا دو ثانیه دیگه لباس نمیپوشید جین یکاری میکرد
نامجون لبخند زد
+ من برم لباس بپوشم بیام
$ خواستی نیا
یونگی حواسش نبود نامجون کیه و سرشو بلند کرد و با قیافه نامجون روبه رو شد
+گفته بودم دفعه بعد گردنتو قطع میکنم اره؟
* فلش بک *
نامجون پاهاشو رو هم انداخت بود و یونگی داشت صحبت میکرد یک لحظه حواسش پرت شد
$ قربان کر شدی؟
+ چی گفتی؟
نامجون اخم کرد یونگی لبخند دردناک زد
$ هیچی به خدا
+ دفعه بعد گردنتو قطع میکنم
ESTÁS LEYENDO
My big promise <namjin>
De Todoپسر کوچولو قول داده بود و بهش عمل کرد اما توی خاطره هاش فرد کجا بود؟ کاپل :نامجین کاپل فرعی: تهکوک شخصیت ها: نامجون جین یونگی هوسوک جیمین تهیونگ جونگ کوک وضعیت: تموم شده