part"26*

85 6 2
                                    

تهیونگ رنگ از رخسارش پرید

° جین؟.... تبریک میگم عروسی دعوتیم اینجوری که داره پیش میره عمو هم میشیم

تهیونگ جالب بود لبخند زده بود و کنار اومده بود

° من کنار اومدم هیچ کدوم از ما نمیتونیم با اون گوریل مخالفت کنیم نامجون رو میگم مرتیکه خیلی گندس

*صبح شده بود *

نامجون و جین دوش گرفته از اتاق بیرون اومدن معلوم بود یه راند توی حموم هم رفته بودن جین دستشو روی کمرش گذاشت و سمت اشپز خونه رفت و نامجون مثل کوالا میخواست بره به جین بچسبه

نامجون هنوز خستگی توی چشماش بود

هوسوک با خنده اومد پشت نامجون زد و نامجون انقدر خسته بود تکون نخورد

# چخبر دوماد؟

+ من عالیم

# بایدم عالی باشی

نامجون لبخند زد و متوجه نمیشد هوسوک چی میگه

سمت جین رفت

+جین من میتونم یه راند دیگه وایسم بریم

جین اخم کرد و بازوی نامجونو نیشگون گرفت
-نه

نامجون با خستگی سر تکون داد و روی مبل ولو شد

بعد از چند دقیقه صدای ترسناک اومد جین ترسید و هوسوک ترسو تر بغل جین پرید

# جین صدایه چیه؟

جین اب دهنشو قورت و سمت صدا رفت و با دیدن دوست پسرش که روی مبل با صدای بلند خر و پف میکنه لبخند زد

-صدای قشنگی داره

هوسوک با تعجب به جین نگاه کرد
# تو به این میگی قشنگ؟
 
جین اخم کرد و پس کله هوسوک ضربه زد

-حرف مفت نزن

# عشق به عقلش فشار اورده

جین برگشت
-چی؟
# هیچی.... هیچی

کوک با خنده اومد سمت میز صبحونه همه نشسته بودن 

تهیونگ لبخند زد
° داماد خانواده کیم کجاست؟

-خوابه

جیمین خندید
@ خودشم قبول داره داماد ماعه

° او هههههههههه..... مارک روی گردنشو نگاه
تهیونگ متوجه زد

جین پوف کشید
-ریدم دهنت تهیونگ

My big promise  <namjin>Where stories live. Discover now