part8

238 30 3
                                    

جانگکوک
با ورود تهیونگ به اتاقم نگاهمو بهش دادم.

جانگکوک با ورود تهیونگ به اتاقم نگاهمو بهش دادم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

کوک: چی شده؟
سریعا کنارم رو کاناپه نشست.
ته: اینو ببین. یه ایمیل دیگه برامون اینارو ارسال کرده.
ایمیل رو باز کردمو با دیدن عکسا شوکه به تهیونگ نگاه کردم.
کوک: این یعنی....
ته: یعنی شاید زنده باشه...
کوک: تهیونگ ما دیدیمش. ما دیدیمش اون نفس نمی‌کشید. این شخص به احتمال زیاد یکی شبیه یونگیه.
ته: اره. درست میگی. شاید میخوان با این عکسا مغزمونو درگیر کنن
بخاطر طرز فکرش تشویقش کردم.
کوک: آفرین نظریه منطقی ایه.
بوسه ای رو لباش کاشتم. اون لبخند مستطیلی جذابش باعث شد دوباره به سمت لباشو هجوم ببرم. با بوسه های ریز لب هامو به گوشش رسوندم.

 با بوسه های ریز لب هامو به گوشش رسوندم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

کوک: دلم برات تنگ شده بود ته ته.
ناله ارومشو کنار گوشم آزاد کرد.
ته: پس چرا رفعش نمیکنی کوکی.
با حس لباش رو گردنم سرمو به عقب پرت کردمو چشمامو بستم. پرونده ها و کاغذای دورو برمونو رو میز انداختو رو پاهام نشست. حس اون بوتای پرش رو رونام حس ارامش بخشی بهم می‌داد.
ته: آخرین رابطمون کی بود؟
چشمامو باز کردمو بهش خیره شدم‌. اینقدر درگیر کار شده بودیم که به کل رابطمونو فراموش کرده بودیم.
کوک: میدونم تهیونگا. خیلی وقتی رابطه نداشتیم ولی قول میدم امشب تمام کمکاریمون جبران شه.
خیره به لبهام نگاه میکرد. با قفل شدن پاهاش دور کردم برآمدگی که بین پاش ایجاد شده بود رو حس کردم.
دستامو زیر بوتش گذاشتمو بلندش کردم. در حالی که لاله گوشمو بین لباش گرفته بودو میمکید. با ورود به اتاق خوابمون رو تخت خوابوندمش.
کوک: خودت خواستی بیبی.
لباسشو از تنش بیرون کشیدم. بادیدن نیپلش سریعا به سمتش هجوم بردمو مک محکمی بهش زدم. ناله بلندی کردو موهامو تو مشتش گرفت. به ارومی پایین رفتمو بی طاقت ترش میکردم.
ته: جانگکوکییی... بهم بدش...‌ لطفاا
دیکش داشت شلوارشو پاره میکرد. شلوارشو از پاش بیرون کشیدم. دوباره روش خم شدمو لباشو به بازی گرفتم. انگشتمو رو ورودیش حرکت میدادم. خفه شدن ناله هاش تو دهنم هارد ترم می‌کرد. فشاری به انگشتم دادمو واردش کردم که به دستم چنگ زدو کشیدش بیرون. ازش جدا شدم.
کوک: چی شد؟
ته: درد داره.
دوباره به سمت لبهاش رفتمو به بازی گرفتمشون. لوب رو از رو میز برداشتمو کمی به انگشتم مالیدم‌ همون طور نوازش وار روی سوراخش میمالیدم. کشدار شدن نفس هاش نشون میداد چقدر تحریک شده. انگشتمو به ارومی داخلش کردم‌. ازم جدا شدو ناله بلندی ‌کرد‌‌.
انگشت دومم روهم تو سوراخش فرو کردم.
ته:آههه...جانگ.....کوکااا....
کوک: اروم باش تهیونگا.... قول میدم زود دردش تموم میشه بعدش بهت کلی لذت میدم.
انگشتانو داخلش برای پیدا کردن نقطه حساسش میچرخوندم. با برخورد انگشتم به اون نقطه نفسشو حبس کردو قوسی به کمرش داد. به ارومی اون نقطه رو لمس میکردم‌ ناله هاش هات تر از دفعات قبل شده بود. دیگه نمیتونستم تحمل کنم .در کسری از ثانیه لباسامو دراوردمو بین پاش قرار گرفتم. دیکمو آغشته به لوبمو رو دیک ته حرکت دادم.
ته:جانگکوکا... انجامش بده...
کوک: مطمئنی؟
ته: اره زود باش...
دیکمو رو سوراخش قرار دادم.
ته: اهه.. جانگکوکااا... زود باششش....
به ارومی وارد شدم. کمرشو از تخت فاصله دادو داد برگردی کشید‌. کمی وایسادم تا به سایزم عادت کنه. هوارو بی وقفه تو ریش میفرستاد. دستمو رو دیکش گذاشتمو برای هندجاب میکردم‌. ناله هاش دوباره اوج گرفت. نفس عمیقی کشیدم. تنگی سوراخش داشت دیوونم می‌کرد. دستاشو کنار سرش پین کردمو حرکت کردم.

قدرت_عشقWhere stories live. Discover now