part 1

617 20 0
                                    

{من در جایی قرار گرفتم که کسی نمیتونه نجاتم بده. در اعماق اون اقیانوسی که چشمات مرا در درونشان غرق کرده}
_______________________________________________
دوش رو بست و یه حوله دور کمرش بست و از حموم بیرون اومد. دختر زیبایی منتظرش بود.
"کوک اومدی. باید یه خبر مهم رو بهت بدم"
سرتکون داد و در اتاق رو باز کرد.
"برو بیرون من لباس بپوشم بیا"
سری برای برادرش تکون داد و رفت.
باکسرش رو پوشید و از روش شلوار لی سیاهش رو پوشید. پیراهن سیاه رو به تن کرد و زیر شلوارش گزاشت. کمربند مخصوصش رو پوشید و اصلحه اش رو داخل کمر بند جا کرد.

{بزرگترین عضو مافیا، امگا، جئون جانگ کوک ملقب به مار بوا} از اتاق بیرون اومد و خواهرش رو دید که داشت با یکی حرف میزد

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

{بزرگترین عضو مافیا، امگا، جئون جانگ کوک ملقب به مار بوا}
از اتاق بیرون اومد و خواهرش رو دید که داشت با یکی حرف میزد.
"سویون بیا اینجا"
سویون وقتی برادرش رو دید، به سمتش قدم برداشت.

{خواهر جئون،بتا، جئون سویون شی ملقب به اهو} "عطرت

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

{خواهر جئون،بتا، جئون سویون شی ملقب به اهو}
"عطرت. رو نزدی "
"دلم نخواست"
"قاتل مامان پیدا شده."
"بیارش اینجا"
"سپردمش دست کیم تهیونگ"
_______________________________________________
"نه نه خواهش میکنم منو نکش ترو جان مار بو..."
قبل اینکه اسمش رو کامل کنه، گلوله مغزشون رو سوراخ کرد.
"لیاقت نداشتی اسم جفتمو به زبون بیاری کثافط جنده"
با زنگ خوردن گوشیش، تفنگ رو پرت کرد رو کاناپه و گوشیش رو برداشت.
"بله نفسم؟"
"ته با اون جنده چی کار کردی؟"
"رفت اون دنیا"
"خوبه منم دارم میام. عموم داره برمیگرده پیش خواهرم منم میام خونه"
"اغوشم برات بازه بیا."

{رئیس مافیا، پدر خوانده،الفا، کیم تهیونگ ملقب به جگوار سیاه} به سمت سرویس حرکت کرد تا دستای خونیش رو بشوره

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

{رئیس مافیا، پدر خوانده،الفا، کیم تهیونگ ملقب به جگوار سیاه}
به سمت سرویس حرکت کرد تا دستای خونیش رو بشوره.
پس از اون، تفنگش رو گزاشت تو جیب کتش و رفت تو حیاط.
"پسرم اومد"
با دیدن کوک که با یه نیشخند همراه بادیگاردش، مارک داره میاد، اغوشش رو به سمت پسر دراز کرد.

{بادیگارد جئون جانگکوک، روانپزشک مافیا، الفا، جانگ مارک ملقب به روباه سفید} "ته چطوری؟" این رو گفت درحالی که داشت تو اغوش جفتش نهایت لذت رو میبرد

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

{بادیگارد جئون جانگکوک، روانپزشک مافیا، الفا، جانگ مارک ملقب به روباه سفید}
"ته چطوری؟"
این رو گفت درحالی که داشت تو اغوش جفتش نهایت لذت رو میبرد.
"فردا سالگرد ازدواجمونه. حواست هست مگه نه؟"
"مگه میشه هواسم نباشه امگای من"
دست به دست هم رفتند به داخل خونه.
"الفا برات یه سوپرایز دارم"
الفا رو نشوندش رو کاناپه و خودش روبه روش، زیپ شلوارش رو باز کرد......

(ادامه دارد....)

_____________
۱٠٠کامنت
۲۰۰ووت بدید تا پارت بعدی رو بزارم.
۳۷۸ کلمه گزاشتم فیض ببرید.

[شاخه عشق] Donde viven las historias. Descúbrelo ahora