part 8

156 6 14
                                    


(ادیت نشده)
••••••••••••••••
با تعجب به پسر روبه روشون نگاه میکردن.

"پسررر جدس جدی تا ما یاد نکنیم تو یاد نمیکنی؟ ایران چی کار میکن؟"
جین تک خندی زد و با تهیونگ و جونگکوک دست داد.
"ماکه بعضی وقتا پیام میدیم تو زنگی چیزی نمیزنی. والا برای کارای مدلینگ اومدم اینجا. خیلی اسرار میکردن که تو ایران یه قرارداد ببندم"
تهیونگ سری تکون داد و بعد خداحافظی تو ماشین برگشتن.

بعد یه مدت به پاساژ رسیدن و درحال انتخاب لباس بودن.
تهیونگ چشمش به یه پیرهن سیاه مردونه خورد و به کوک نشونش داد.
"کوک ببین این چه قش..."
حرفش قطع شد وقتی حال جونگ کوک رو دید. عرق کرده بود و لبشو گاز میگرفت.
"ته میشه...اه..میشه بریم اتاق پرو؟"
تهیونگ لباس رو سر جاش گزاشت و دست کوک رو گرفت و برد داخل اتاق پرو.
وقتی رسیدن در اتاق رو قفل کردن و کوک رو از جلو به دیوار چسبوند و شلوارشو پایین کشید.
درحالی که دیکشو از لای زیپ باز شدش بیرون میکشید،لپ بوت کوک رو هم چنگ میگرفت.
دیکشو اروم داخل کوک کرد و ایستاد تا پسر بهش عادت کنه.

کوک با عقب دادن بوتش و ناله ای که کرد،به پسر فهموند که حرکت کنه.
ته کمرشو عقب اورد و محکم ضربه ای به پروستات کوک زد.
چشمای کوک از لذت به عقب برگشتند و ناله بلندی از لذت کرد.
"اههههه ته یکم..اه یکم سریعتر"
تهیونگ حرکاتشو سریع تر کرد و انگشتاشو تو دهن پسر کرد که صداش بیرون نره.
سریعتر و سریعتر از قبل حرکت کرد و کوک رسما داشت گریه میکرد.
کوک دستشو پایین اورد و دیکشو تو دستش گرفت و پمپ کرد.
انگشتای تهیونگ رو از دهنش در اورد و به ته هشدار داد.
"اهه ته دارم میا....اهههههه"
قبل از اینکه جملش و تموم کنه سرشو به عقب داد و رو دستاش ارضا شد.
ته دیکشو در اورد و رو کمر کوک کام شد.

هردو نفس نفس میزدن و چشماشون رو بسته بودند.
ته بوسه ای رو پشت گردن کوک گزاشت و دستمالی از جیبش دراورد. هردوشون رو تمیز کرد و لباس هاشون رو مرتب کرد.
از اتاق بیرون اومدن و باز رفتن سراغ خرید ها.

••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
(فلش بک به چند سال پیش)

زنگ در زده شد و بلند شد تا در رو باز کنه. در که باز شد چهره جذاب دو مرد نمایان شد.
"بهبه خوش اومدین بیاین بشینین"
تهیونگ و جونگ کوک بعد دست دادن با جیهوپ رو کاناپه نشستند و سینی قهوه جلوشون رو میز قرار گرفت.
تهیونگ یه جرعه از قهوه اش خورد و به هوسوک نگاه کرد
"خب برای چی گفتی بیایم؟"
جیهوپ به دو رفیقش نگاه کرد و به پشتی مبل تکیه داد.
"میخام قاچاق کنم و شماهم باید با من همکاری کنین"
ابرو های دو پسر بالا پریدن و بهم نگاه کردن
"خب....ما همین الانش هم قاچاق اسلحه میکنیم"
جیهوپ پوزخندی زد
"قاچاق اعضای بدن"
مطمئنن اگه اونجا بودین میتونستین شوک بزرگی که به تن هردو پسر اقتاد رو متوجه بشین. کوک بلند شد و همراهش دو پسر هم بلند شد. صدای بلند جونگوک تو خونه پیچید
"دیوونه شدییی؟ ما قاتلیم ولی نه قاتل اینجوری. ما خیانت کار ها و مجرم هارو میکشیم نه اینجوری قاچاق کنیم"
همچنان جیهوپ داد زد
"نمیتونیم اینجوری پیش بریم وگرنه به مشکل میخوریم. اگه فقط اسلحه قاچاق کنیم بهمون شک میکنن. من قاچاق اعضای بدن میکنم و شماهم باید با من همراه باشید"
تهیونگ مخالفت کرد و جونگوک با اخم بهش نگاه کرد.
"قبول نمیکنید؟ولی اگه قبول نکنید به ضررتون تموم میشه"
خنده تمسخرانه کوک تو خونه پیچید
"جدن؟ اونوقت چی. میشه؟"
جیهوپ پوزخندی زد و مبایلش رو برداشت و زنگ زد.
"بکشینش"
کوک و ته با گیجی بهم نگاه کردن و گوشی کوک زنگ خورد
"بله؟"
'قربان تو خونه پدر مادرتون یه عده ریختن رو سر هرکدومشون اسلحه گزاشتن. میشه خودتون رو برسونید؟
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
(پایان فلش بک)
ساعت نه شب با دستای پر به هتل رسیدن و وسایلاشونو گزاشتن رو تخت
"من گشنمههههه"
صدای کوک به گوشش رسید و خنده ای کرد
"کیوت...وایسا الان پیتزا سفارش بدم"
سری تکون داد و رو تخت نشست.
ته بعد اینکه به مهسا زنگ زد و سفارش پیتزا کرد، پیش کوک نشست.
بعد اینکه پیتزا رسید و خوردن،رو تخت دراز کشیدن و کمی بعد خابشون برد
••••••••••••••••••••••••••••••••
اهم.....
خوبین؟
میدونم خیلی دیر گزاشتم ولی به یسری مشکلات کلا نبودم
ممنونم که ووت میدین و حمایت میکنین
بوث بهتون

[شاخه عشق] Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin