دلبرای من
با یه وانشات دیگه برگشتم پیشتون.
چند ورژن داره
این پارت ورژن یونمین(جیمین تاپ) هست
امیدوارم خوشتون بیاد😘♥️
~~~~~~~~~~~~
اشاره به قاب عکس.
سلام این آقای خوشتیپ که مشاهده میکنید همسر من پارک جیمینه اون یه الفای اصیل با رایحه قهوه س.
جذاب ، مهربون و خوش قلبه. اون طراح سایته و معمولا پروژه هاشو توی خونه انجام میده.این فسقلی که میبینید تهمین خان.
ایشون آلفای کوجیک و شیطون خونه ماست که سه سال زندگیمونو شیرین کرده. هنور برای تشخیص رایحش زوده ولی جیمین فکر میکنه اون مثل خودش قراره فورمون قهوه ازاد کنهو این آقای خوشتیپ و زیبا که میبینید خود منم پارک یونگی امگای مغرور ، بداخلاق و لجباز با رایحه بلوبری.
البته این چیزایی که جیمین خان بهم نسبت دادن.من کارمند بانکم از نوجونی همین ارزو داشتم و بالاخره بهش رسیدم.
این یه معرفی کوچیک از خانواده سه نفره ما بود.
الان دیگه وقتشه برگردم خونه پیش دو تا آلفاهام.
☆☆☆☆☆☆
در خونه رو باز کردم و وارد شدم.
طبق معمول صدای خنده تهمین میاد. همون صدایی که من عاشقش شنیدنشمت:من برگشتم
اوه پسر کوچولوی شیطونم دوباره سوار پشت بابا جیمینش شده.تهمین:بابایی بزارم زمین
جیمین خم شد تا تهمین راحت از پشتش پایین بیادروی دو زانوم نشستم و دستامو براش باز کردم.
ت:بدو بیا به بابایی سلام بدهتهمین با ذوق سمتم دوید و خودشو تو بغلم انداخت.
تهمین:آخ جون مامانی برگشت
فاککککک الان چی گفت.خونسردیتو حفظ کن یونگی میدونم زیر سر کیه.
خنده مصنوعی کردم:چند بار بگم تهمینی قشنگم من بابام ، بااااااابااااااا
اما عمو جانکوک گفت بهت بگم مامان...گونشو بوسیدم:نه تهمینی اون داشت باهات شوخی میکرد من بابام درست مثل بابا جیمین
تهمین برگشت به جیمین نگاه کرد تا تاییدشو بگیره.
جیمین با لبخند سرشو تکون داد.
صدای کارتون مورد علاقش که اومد خودشو از تو بغلم بیرون کشید و سمت تلوزیون دوید.
بالاخره فرصت کردم به صورت عشقم نگاه کنمجیمین با لبخند زیبای همیشگیش سمتم اومد.
ج:سلام پیشی ملوسم
(پیشی ملوس اسمیه که جیمین منو باهاش صدا میزنه البته مخصوص وقتاییه که تنهاییم)ت:سلام
اگه یه روز شنیدی اعلام کردن جنازه یه نفر تو بیابون پیدا شده قطعا بدون اون جنازه متعلق به جانکوکه و قاتلش کسی نیست جز پارک یونگی...
با خنده بغلم کردبینیشو برای بو کردن رایحم توی گردنم فرو برد و نفس عمیق کشید.
از حس بینیش رو پوستم چشمامو بستم.ج: دلم برات تنگ شده بود.
دستامو دور کمرش حلقه کردم:منم دلتنگ الفام بودم.
بوسه کوتاهی از لبم گرفت:تا من میز ناهار میچینم تو هم برو یه دوش بگیر.
YOU ARE READING
وانشات های تک قسمتی
Short Storywriter:leila ♟بچه ها ابنجا قراره براتون وانشات آپ کنم میتونید کاپلای درخواستیتون رو بهم بگین تا براتون بنویسم