الان چهارشنبه بعد از ظهره و جیمین برای جلسه
(کاهش استرس)اون باید کلی قرار ملاقات تنظیم می کرد و با چنتایی پیمان کار حرف میزد.
تقریبا 7 بعد از ظهر بود که شرکت کاملا خالی شده بود و زمان ساعت شروع شیفت کاری نظافتچی ها بود . پس دیر یا زود جونگ کوک هم شرکتو ترک میکرد . قرار همیشگیشون برای چهارشنبه بعد از ظهر این بود که جونگکوک زودتر بره و توی پارکینگ و داخل ماشینش منتظر بمونه. صدای اعلان گوشی جیمین بلند شد و با یه حرکت دستش روی صفحه ویدیو مسیج که از طرف تهیونگ بود رو باز کرد . توی اون ویدیو تهیونگ و نامجون لباس های کاپلی پوشیده
بودن و حسابی کیوت بنظر میرسیدن .زندگی کردن و در رفت و آمد بودن با اون زوج باعث شده بود که جیمین تا حدودی از مشغله های کاریش دور بشه و البته که بابت این موضوع خیلی ازشون ممنون بود .
این اواخر که بنظر میرسه جونگکوک بابت یه موضوعی استرس و اضطراب داره طوری که یه تغییری فوق العاده بزرگ توی رفتارش به چشم میومد . اون خیلی مودی شده بود و چشماش فقط حرکات جیمین رو زیر نظر میگرفت درست مثه اینکه
ذهنش پر از سوال بود تا از امگا بپرسه اینکه آماده بود جیمین یه کاری رو اشتباه انجام بده تا سریعا سرزنشش کنه. هروقت که جیمین باهاش چشم تو چشم میشه آلفا خیلی سریع چشماشو ریز میکنه و سرشو برمیگردونه.
این رفتارا جیمینو سردرگم میکنه اما اون خوب میدونه که جرعت پرسیدن چنین سوالی از رئیسش نداره .
خداروشکر که الان چهارشنبه اس و جونگکوک به اندازه جیمین به اون نیاز داره .
صدای دینگ گوشیش اونو از افکارش بیرون کشید . یه ایمیل بود یه ایمیل که کل روز منتظرش بود . از شانس بدش هیچکدوم از پرینتر های اون طبقه به اینترنت وصل نبودن،برای همین اون مجبور شد به طبقه بالا بره و یه پرینت از ایمیلی که تازه به دستش رسیده بود بگیره.
دکمه پرینت رو زد و یه بسته قطور از مدارکی که باید تا هفته بعد برای قرارداد ها تنظیم و کپی میکرد و تحویل گرفت سوار آسانسور شد و روشو برگردوند و با دیدن شخصی که شبیه لی چانهی بود و درست پشت دفتر جئون وایستاده بود چشماش گرد شد.
بلافاصله خودشو برای اینکه خیلی به این موضوع اهمیت می داد سرزنش کرد و سعی کرد ذهنشو روی موضوع مهم تری متمرکز کنه.
۲۰ دقیقه بعد بالاخره به دفتر خودش برگشت و سرشو به نشونه احترام برای سرایداری که توی حمل کردن بسته های کپی شده کمکش کرده بود خم کرد.
همین که سرایدار سالن رو ترک کرد کپی هارو خیلی مرتب دسته بندی کرد و روی بعضی هاشون استیکر نوت چسبوند تا برای تایم کاری اول هفته یعنی شنبه اماده باشن.
بعد از تموم شدن کارش یه نفس عمیق کشید و روی صندلیش ولو شد اما خیلی نگذشت که نگاهش بصورت غیر ارادی به سمت دفتر جئون کشیده شد.
چراغ های اتاق خاموش بودن و این باعث تعجب جیمین شد.
خیلی آروم و بی سر و صدا سمت اون اتاق حرکت کرد تا چک کنه که آیا میتونه صدای حرف زدن یا تایپ کردن جونگ کوک رو بشنوه یا نه ولی خبری نبود پس دستگیره درو به آرومی فشرد و پایین اورد اما در هم قفل بود. سعی کرد از پشت شیشه تقریبا مات داخل اتاقو دید بزنه اما باز هم خبری از جونگ کوک نبود و
فقط ژاکت و کیفش توی اتاق بود.یه دفعه رایحه ای خفیف از تمشک بینی جیمین رو قلقلک داد و خوب میدونست که اون رایحه متعلق به چه شخصیه!
مثل اینکه از همون اول هم خیالاتی نشده بود!
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
پایان پارت5
گایز باید بگم که از این به بعد قراره پارت ها طولانی تر بشه برای اینکه این فیک یه مینی فیک قراره باشه و میخوام توی چند پارت بعدی تمومش کنم.♡
![](https://img.wattpad.com/cover/355685697-288-k557639.jpg)
YOU ARE READING
𝐈 𝐅𝐮𝐥𝐥 𝐢𝐧 𝐥𝐨𝐯𝐞♥︎
Fanfictionشمارو یه خوندن این فیکشن گوگولی و اکلیلی دعوت میکنم☺︎☆ وضعیت:به اتمام رسیده. ژانر:اسمات،امگاورس،امپرگ،کمی فلاف ﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏ خلاصه: (یه آلفا سرد اما مهربون) ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~