جیمین به سمت میز خودش برگشت،وسایلشو جمع کرد و با آه گفتن چترشو برداشت.
فکر میکرد حالا که احتمالا جونگ کوک وقتشو با چانهی میگذرونه پس لابد تاریخ انقضای رابطه خودش و جئون زودتر از چیزی که فکر میکرد به سر رسیده بود
چون الان که جیمین از رابطه جونگ کوک و اون امگا مطمعن شده بود دیگه قرار نیست با جئون بخوابه. شاید اون از سکس کردن خوشش بیاد اما جیمین هم غرور خودشو داره و اصلا خوشش نمیاد که یه آلفا رو با یه امگای دیگه شریک بشه.
داخل اسانسور جیمین به خودش میگه که نباید به این رابطه عادت کنه درواقع اینکه جونگ کوک یجورایی رابطشونو تموم کرده بود خوب به نظر میرسید اما نمیدونست چرا یه چیزی از اعماق وجودش آزارش میده دوباره سرشو تکون داد و خودشو برای فکر کردن به الفایی که تنها و بهترین ویژگیش دیک بزرگش بود سرزنش کرد. البته که نه بیاین منطقی باشیم جیمین بارها و بارها با چشم خودش مهربونی و متواضع و خوش اخلاقی جونگ کوک رو دیده بود.
وقتی که درهای اسانسور بعد از رسیدن به طبقه پایین بالاخره باز شد جیمین ژاکتشو دراورد و مشغول به پوشیدنش شد.بنظر میرسید که هوا هنوز هم بعد از ظهرا...
یکدفعه بدنش یخ زد و نفسش برید!
اونم با دیدن سایه شخصی که به ماشین تکیه زده بود.
اون شخص بدنشو سمت جیمین چرخوند.نور کم پارکینگ به خوبی میتونست برق چشماشو معلوم کنه.
جونگ کوک!
حالت چهره جونگ کوک درست مثل جیمین بود. به نظر میومد که اون هم به اندازه جیمین از دیدن شخص مقابلش تعجب زده شده بود اونا به خیره شدن توی چشمای همدیگه ادامه دادن اما اینبار اون حس غریبی و گیجی و استرس بینشون از بین رفته و جاشو به یه گرمای آرامش دهنده ای توی رابطشون داده بود. همچنان که اون دوتا توی چشمای هم غرق شده بودن جونگ کوک این اتصال رو شکوند و سمت صندوق عقب ماشین رفت و کتش رو داخل گذاشت بعد به سمت صندلی مخصوص کمک راننده برگشت و در رو برای جیمین باز کرد و به چشماش زل زد.
جیمین در حد چند ثانیه به خودش لرزید البته که میتونست سرپیچی کنه. همینکه جیمین سوار ماشین شد هیچکدومشون حتی یه کلمه هم به زبون نیاوردن و اجازه دادن که باز هم تن هاشون همدیگه رو پیدا کنن.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
جیمین همینطور که داشت وارد پیاده رو میشد با لبخند مخصوصش برای نامجون دست تکون داد.
امگا معمولا از وسایل نقلیه عمومی برای رفت و امدش استفاده میکرد اما از اونجایی که این چند وقت اخیر نامجون توی کتابخونه ای که فقط چند خیابون با شرکت جئون فاصله داشت،جلسه داشت.
تصمیم گرفته بود چند روز در هفته جیمین رو به محل کارش برسونه.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
نزدیک به دو هفته از ملاقات شون توی پارکینگ میگذره، جیمین خیلی کم جونگ کوک رو میبینه
الفا اخیرا درگیر پروژه شراکت با یه کمپانی ژاپنی بوده و بیشتر تایمشو توی دفترش سپری میکنه و از این به این معنیه که طی دو اخر هفته ی اخیر خبری از استرس نبوده. اما همه چیز عجیب و غریب شده بود.
درست از اون شب توی پارکینگ شروع شد بعد از اینکه به پنت هوس جونگ کوک رفته بودن جیمین یه دوش کوتاه گرفت و بعد به اتاق خواب رفت اماده برای اینکه استرسو از بدنش خارج کنه اما جونگ کوک خیلی اروم و ملایم پیش رفته بود و جیمین هم بعد از اینکه بدنش توسط بوسه های جونگ کوک پوشیده شد به خواب رفت. صبح روز بعد جیمین درحالی بیدار شده بود که جونگ کوک به کمرش چسبیده بود از پشت بغلش میکرد و بوسه های ارومی روی شونه ها و کمر و گونه و موهای جیمین میزاشت.
جیمین هم چون فکر میکرد شرایطشون یخورده عجیب و غریبه خودشو به خواب زده بود.
معمولا وقتی جیمین از خواب بیدار میشد جونگ کوک ورزش روزانه اش رو انجام داده بود و اماده بود که با جیمین دوش بگیره و یا درحال انجام کارای شخصیش بود.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
پایان پارت6
گایز ببخشید این چند وقت با تاخیر مجبورم اپلود کنم چون امتحانا نزدیکه.
YOU ARE READING
𝐈 𝐅𝐮𝐥𝐥 𝐢𝐧 𝐥𝐨𝐯𝐞♥︎
Fanfictionشمارو یه خوندن این فیکشن گوگولی و اکلیلی دعوت میکنم☺︎☆ وضعیت:به اتمام رسیده. ژانر:اسمات،امگاورس،امپرگ،کمی فلاف ﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏ خلاصه: (یه آلفا سرد اما مهربون) ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~