_مممم، تو از شنیدن این که چه بلاهایی سر من میاری لذت میبری؟! با اون قدرتی که توی کنترل کردن من داری! تو از من چی میخوای بیبی؟
هوم؟! بهم بگو چی میخوای!صدای کلفت شده و مردونه ی جونگ کوک، رایحه ی تیز و قویش،دستای قوی ای که دور مچ هاش حلقه شده؛ همه ی اینا از نقطه ضعفای جیمینن!
و اون دیگه نمیتونه احساسات درونی واقعیشو پنهان کنه! اون اب دهنشو قورت میده و همراهش غرورشم میفرسته پایین!+ت... تو!
جیمین زمزمه کرد و تمام تلاششو کرد تا به چشمای الفای روبه روش زل بزنه. و این باعث شد که حرفشو کامل به زبون بیاره.
+تورو میخوام!
فقط تو! من ت... تمام تورو میخوام!جونگ کوک برای چند ثانیه طولانی و عمیق به چشمای جیمین زل زد و دید که چطور پلکای امگا در حال لرزیدن بودن. با انگشت شستش قطره ی ریز اشکی که از روی گونه امگا افتاده بود و پاک کرد و به آرومی
لبخند زد ._تو منو داری بیبی! تو همیشه منو داشتی!
ریتم ضربان قلب امگا دوبرابر شدت گرفت. اون دیگه نمیتونست این فضا و حالتش رو تحمل کنه. نمیتونست بیشتر از این توی چشمای الفا زل بزنه.
سرشم تا اخرین حد توانش خم کرد و الفا رو برای شرکت توی یه بوسه خیس اما پر از احساس جدید همراهی کرد.
لب ها و زبون همدیگه رو خیلی ریز گاز میگرفتن و حسابی توی لذتی که به همدیگه میدادن غرق شده بود.+جونگ کوک..جونگ کوک..جونگ کوک....
جیمین اصلا حواسش به این نبود که اسم الفا رو چندین مرتبه خیلی بلند زمزمه کرده و این نشون میداد که امگا هم به همون اندازه جونگ کوک رو میخواست.
_فاک! رایحه ات خیلی خوش بو تر شده! هیچ کس چنین رایحه ی خوش بویی مثل تو نداره!
الفا باز هم دستشم پایین برد و به دیک امگا رسوند تا اونو به مال خودش فشار بده و با این کارش به هردوتاشون لذت بده!
+جونگ کوک..صبر کن!...
امگا اینو گفت و یکمی عقب کشید و شروع به جمع و جور کردن خودش کرد.
اون نیاز داشت تا از شدت این گرما و تنشی که بینشون بوجود اومده، کم کنه. چون میتونست قسم بخوره اگه یک ثانیه بیشتر توی اون وضعیت میموندن هردوتاشون از شدت گرما ذوب میشدن!جونگ کوک دستاشو پشت سر امگا درست روی کانتر گذاشت و با نگاه پر از سوالش به جیمین خیره شد.
+تو... امم؛ کیم نامجون اسم اون الفاییه که تو دیدی.
اون جفت بهترین دوستمه! معمولا ظهرا دنبالم میاد تا سه تایی با هم ناهار بخوریم.ابرو های جونگ کوک به نشونه ی تعجب بالا رفت،همینطور که طیفی از رنگ صورتی و از جنس خجالت و شرمندگی روی گونه هاش میشینه.
حتی به فکرش خطور نکرده بود که به دنبال نشونه ی مارک روی گردن اون الفا بگرده. در اون زمان بدنش اونقدر از خشم و حسادت پر شده بود که نتونسته بود تمام جوانب رو در نظر بگیره تا در اخر تمام این سوء تفاهم ها پیش نیان.+اما درمورد تو و لی چانهی چی؟!
_کی؟
+لی چانهی. مسئول فکس ها و ایمیل های شرکت.
_من نمیدونم...
جونگ کوک اخم میکنه و با اینکارش نشون میده که درحال دقت کردن و فکر کردن برای اینه که بفهمه جیمین داره درمورد کی حرف میزنه!
+اون برات کافی میخره و هر از چند گاهی هم برات اسنک میاره. اون روز خودم دیدمتون که دوتایی سوار اسانسور شده بودین. علاوه بر این خیلی وقتا دور و برت میپلکه! بین تو و اون چیزی نمیگذره؟هاا؟!
جیمین حالا دوباره فرصت میکنه که به چشمای درشت، بامزه و متعجب الفا نگاه کنه. البته تا قبل از اینکه فضای اتاق با صدای خنده ی ناگهانی جونگ کوک پر بشه!
اون از شدت خنده به سمت جلو خم میشه و برای یه لحظه تعادلشونو از بین میبره!+من چیز بامزه یا خنده داری نگفتم!
جیمین به غر زدن ادامه میده و خنده ی الفا حالا به یه لبخند بی صدا تبدیل شده.
_معذرت میخوام!
الفا اینو با لحنی میگه که جیمین میتونه تشخیص بده اصلا از روی تاسف نیست! تازه وقتی بیشتر دقت میکنه میتونست چاشنی تمسخر رو هم تشخیص بده!
پس دستاشو به صورت ضربدری جلوی سینه اش گذاشت و با همون نگاه سرزنش امیزش به جونگ کوک خیره شد._من...جیمین من حتی اسمشم نمیدونستم تا اینکه الان از خودت شنیدم! اون یه کارمند بود که ایمیل ها و فکس هارو برام می اورد. من فکر میکردم چون نمی خواستی چشمت به من بیوفته به جاش بهش اجازه میدادی به دفترم بیاد و اون روزی که من از اسانسور با عجله بیرون اومدم داشتم تمام تلاشمو میکردم که هرچی سریعتر ازش دور بشم! بخاطر همین بود که وقتی تورو دیدم درحال نفس نفس زدن بودم!
+اوه!
_________________________________________
گایز ببخشید واسه تاخیر ولی بجاش امشب پارت بعد هم اپلود میکنم♥︎
نظراتتون رو برام کامنت کنین تا بفهمم خوشتون اومده یا نه♡
YOU ARE READING
𝐈 𝐅𝐮𝐥𝐥 𝐢𝐧 𝐥𝐨𝐯𝐞♥︎
Fanfictionشمارو یه خوندن این فیکشن گوگولی و اکلیلی دعوت میکنم☺︎☆ وضعیت:به اتمام رسیده. ژانر:اسمات،امگاورس،امپرگ،کمی فلاف ﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏ خلاصه: (یه آلفا سرد اما مهربون) ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~