part7

1.4K 208 3
                                    

به هر حال هر جایی میتونست باشه به غیر از اتاق خواب. اما جیمین از تغییرات بدش میومد؟ نه،اون توی گرمای بغل کوک ذوب شده بود و یجورایی از این توجه و مهربونی و شیرینی که اخیرا توی رابطشون بوجود اومده بود ذوق میکرد.
امروز صبح جونگ کوک فهمیده بود که جیمین خواب نیست و در واقع خودشو به خواب زده پس امگا رو برگردونده بود و از مالوندن دیکاشون به هم خیلی سخت به فاکش داده بود.درست همونطور که امگا دوست داشت. رابطشون درحالی که جیمین برای خالی شدن به التماس افتاده بود به پایان رسیده بود.
جیمین ۲۰ دقیقه دیگه خوابیده بود تا یکمی انرژی جمع کنه و وقتی که پاشده بود یه یادداشت از طرف کوک دید، کوک توی اون یادداشت بهش گفته بود که حموم اب گرم رو براش اماده کرده.
جیمین هنوز هم بابت اون رابطشون و تغییر رفتار کوک گیج و سردرگم بود اما بعد...
دیروز توی سه شنبه فاکی جونگ کوک به جیمین زنگ زده بود نه به شماره کاری تلفن دفتر جیمین بلکه یا گوشی شخصیش تماس گرفته بود!
جیمین با کنجکاوی جواب تماسش رو داده بود.
هرچند که تماس گرفتن جئون با گوشی شخصیش یه عالمه شوکه اش کرده بود و البته تنها چیزی که جونگ کوک بهش گفته بود این بود( جیمین حالت خوبه؟ )
و جیمین هم در جواب گفته بود که حالش خوبه و اینکه چیزی ازش میخواست که بهش زنگ زده؟
الفا هم بعد از کلی اهم اهم کردن بهش گفته بود که بیخیال بشه چون برای پیدا کردن چیزی بهش زنگ زده بود و حالا اون چیزی که میخواسته رو پیدا کرده!
واقعا که جیمین هیچوقت نمیتونست این الفا رو واقعا بشناسه...
جیمین وارد شرکت شد و به جومبی نگهبان گِیت سلام کرد بعد از اون با عجله و قبل از اینکه درهای اسانسور بطور کامل بسته بشه خودشو انداخت داخل و نفس راحت از به موقع رسیدن کشید.
اما قبل از اینکه درهای اسانسور کامل بسته بشه شخصی اشنا با رایحه وتیور* وارد اتاقک شد.
جیمین سر و وضعشو جمع و جور کرد و با جئون چشم تو چشم شد. میتونست تعجب و هیجان رو از داخل چشماش بخونه.جونگ کوک گلوشو صاف کرد و چندبار پلک زد و دراخر یکم جلوتر از جیمین وایستاد.
جیمین اون لحظه در برابر شونه های پهن جئون حس کوچیک بودن بهش دست داد و تونست تفاوت سایز بدنشون رو به خوبی حس کنه. این اولین بار بود که توی اسانسور جونگ کوک رو دیده.( البته اگه شب پارتی کریسمس رو حساب نکنیم)
چشم های جیمین ناخداگاه به سمت شونه های کوک کشیده شد و تونست به خوبی بدن لختشو تصور کنه همراه با اون تتوی خفن و چشمگیرش.
جیمین شب های زیادی رو صرف بوسیدن و لمس کردن و تحسین کردن تتو های زیبا روی پوست جونگ کوک کرده بود.
نگاه جیمین پایین تر رفت تا به بسته کاغذی که توی دست الفا بود رسید. اون کاغذ شبیه رسید کافه ای بود که فاصله چندانی با کمپانی نداشت.همونطور که جیمین داشت به این فکر میکرد که جئون چه چیزی سفارش داده چشماش اسمی رو که روی برگه و نصفه نوشته بود شکار کرد : هی...
اون میتونست شرط ببنده که اول اون اسم( چان)هست.بخاطر همین چشماشو ریز کرد و لباشو به هم فشرد،طوری که فقط یک خط ازشون باقی مونده بود. فاصلشو با جئون بیشتر کرد و دستاشو زیر بغلش زد. اون حسود نبود! بلکه از اینکه چیزی رو با کسی شریک بشه متنفر بود! یهو جونگ کوک گلوشو صاف کرد و سرشو یکم متمایل به سمت جیمین چرخوند.
-رایحت عوض شده.
جیمین هم در جواب هم ای گفت یه پاسخ دو پهلو! درواقع جیمین این حقیقت که رایح اش یخورده شبیه به نامجون شده بود اونم بعد از رفت و امد زیاد با ماشینش تایید یا رد نکرد.
جونگ کوک گلوشو صاف کرد.
-من جدیدا توی شرکت اون آلفا رو زیاد میبینم. اون...
در اسانسور با صدای ناگهانیش باز شد و وقتی که گروه جدیدی از کارمندا وارد اتاقک شدن باعث شد که جونگ کوک نتونه حرفش رو ادامه بده. موج جدیدی از جمعیت باعث شده بود که جیمین به گوشه ی اسانسور کشیده بشه و از قضا جئون هم توی همون نقطه قرار گرفت طوری که فشار کمر جونگ کوک باعث شده بود جیمین بیشتر به دیواره گوشه اسانسور پِرِس بشه.
جیمین خوشحال بود که تا رسیدن به طبقه مورد نظرشون دیگه حرفی رد و بدل نمیشه.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
پایان پارت 7

𝐈 𝐅𝐮𝐥𝐥 𝐢𝐧 𝐥𝐨𝐯𝐞♥︎حيث تعيش القصص. اكتشف الآن