(last part)

1.9K 200 15
                                    

(سه سال بعد)

+جونگ کوکا بدو بیااا

الفا با سرعت زیاد به سمت اتاق خوابشون رفت تا بفهمه بیبی هاش یوقت چیزیشون نشده باشه. حالا چرا
بیبی هاش؟چون یک سال بعد از اعترافشون الفا به امگا درخواست ازدواج داد و بعد از گذشت دوسال امگای عزیزش بارداره و قراره خانواده دونفرشون تبدیل به سه نفر بشه:)

_چیشده عزیزم؟؟؟

+خسته شدم انقدر تو خونه موندم بیا بریم بیرون. لطفااا

_بیبی درکت میکنم اما الان اصلا موقعیت خوبی نیست که توی این سرما و برف بریم بیرون.

+اما من دلم میخواد برف ببینمم

الفاش کاملا از اینکه امگا عاشق برف و هوای سرده مطلع بود اما جیمین توی دوره 8 ماهگیش بود و اصلا دلش نمی خواست برای همسرش و پسر کوچولوش اتفاقی بیوفته.اما به درخواست های زیاد امگاش موافقت کرد.
برای همسر عزیزش لباسای گرمی پوشید تا مبادا حتی یه کوچولو سردش بشه.

+نظرت چیه بیرون شام بخوریم؟ هوم؟من گرسنمه

_موافقم دلت چی میخواد؟ همون رستوران میریم.

+اوووم نظرت درمورد پیتزا چیه؟؟؟

امگای خوشگلش از زمانی که باردار شده بود حسابی در حال خوردنه و این باعث شده لپای گوگولیش خیلی گاز گرفتنی به نظر بیان و دستای کوچولوش کمی تپل شده .الفا با هربار دیدن امگای باردارش توی خونه با شلوارک کوتاه و تی شرت بلندش خودشو نگه می داره تا کنترلشو از دست نده و امگای کیوتشو قورت نده.

_عزیزم نظرت درمورد یه غذای سالم تر چیه؟

الفاش داشت چی میگفت؟جیمین حسابی هوس پیتزا کرده بود و الفاش داشت بهش میگفت غذای سالم تر بخوره؟ البته خوب می دونست که الفاش فقط سلامتی خودشو می خواد و دوست نداره امگاش صدمه ببینه اما به دلیل باردار بودنش حسابی هر هورمون هاش بهم ریخته بود و اصلا تحمل مخالفت با خواسته هاش رو نداشت! پس تصمیم گرفت از الفاش دلخور شه.

_جیمینی چرا ناراحت شدی عزیزم؟من بخاطر خودت و فندق کوچولو میگم که نکنه سلامتیتون توی خطر بیوفته.

امگا بغض کرد و با لب های صورتی و گوشتیش که غنچه کرده بودتشون به چشمای الفاش زل زد.

+اما من دلم پیتزا میخواد.

_باشه عزیزم .

بعد از چند دقیقه به مقصد رسیدن و وارد رستوران شدن.
بعد از نشستن امگا الفا کنارش نشست تا مواظب همسرش و فندق کوچولوش باشه.

+جونگ کوکا من دیگه دلم پیتزا نمی خواد.

امگا اینو با دلخوری زیاد گفت و خیلی زیاد شرمنده الفاش شد.

_اشکال نداره عزیزم مِنو اینجا هست هرچی دوست داری سفارش بده.

بعد از دادن سفارشاشون به گارسون و خوردن غذاشون از  رستوران خارج شدن و به طرف ماشینشون راه افتادن.

𝐈 𝐅𝐮𝐥𝐥 𝐢𝐧 𝐥𝐨𝐯𝐞♥︎Where stories live. Discover now