ناخنشو به دندون گرفته و روی تک مبل اتاق خیره بود به اخم سهون..
مدتی میشد اورده بودنش توی اتاق.. خوابونده بودنش روی تخت.. و ییشینگ از انرژی خودش برای تامین انرژی از دست رفته سهون استفاده میکرد..
اما فایده نداشت.. هنوزم صورت و بدنش از عرق خیس و اخم دردمندی ابروهاشو درگیر کرده بود..با صدای قفل در نگاه سوهو و بکهیونی که به دیوار تکیه داده بود سمت چانیول چرخید..
البته که ییشینگ قرار نبود حواسش از انتقال انرژی پرت بشه..
چانیول نگاهشو بین افراد حاضر چرخوند و خیره موند به سهون..
دو انگشت ییشینگ مقابل پیشونی سهون قرار داشت و حالهای ابی رنگ نشون از انتقال انرژی میداد..+باهاش.. حرف زدی؟
با سوال سوهو نگاهش رو بهش داد و با سر تایید کرد
-اره.. قرارداد رو امضا کرده بودی فقط پول میخواست..
سوهو اروم سرشو تکون داد و بازم نگاهش رو روی سهون متمرکز کرد
که بالاخره دست ییشینگ پایین اومد و چشمهاش خسته باز شد
دستش رو به گوشهی تخت گرفت تا بلند شه اما با سیاهی رفتن چشمهاش تلویی خورد که اگر بکهیونِ کنارش بازوشو نگرفته و به خودش تکیهاش نداده بود سقوط دردناکی رو تجربه میکرد..دست دیگهاش روی پیشونیش نشست و صدای لرزونش نشون از کمبود انرژی میداد
-ببشتر از این نمیتونم بهش انرژی بدم.. وجودش خالی شده از انرژی..
سوهو نگران از جا بلند شد و دو قدمی به تخت سهون نزدیک شد اما برخلاف نگاهش حرفش خطاب به ییشینگ زده شد
+پس بهم یاد بده خودم بهش انرژی بدم..
اما جوابش رو بکهیون داد
-خودت به انرژیت نیاز داری.. ممکنه از نبود سهون استفاده کنن و باز بهت حمله کنن
نگاه نگرانش لحظهای روی بکهیون افتادو وا رفته کنار سهون نشست.. دیدنش توی این وضعیت حالش رو دگرگون میگرد..
همون حسو داشت.. حسی که وقتی خونه رو ترک میکرد به سراغش اومد.. یه چیزی مثل اخرین بار..
سوهو میترسید از اینکه چیزی رو از دست بده که با تموم وجود میخواد داشته باشه..
سهون توی تموم تاریکی که مدتها تنهایی داخلش سر کرده بود دستش رو گرفت.. و شد پناهی که سوهو هر لحظه میتونست خودش رو بهش بسپره..
و الان نمیدونست چجوری باید هم از خودش هم از سهون محافظت کنه..بکهیون: من ییشینگ رو میرسونم جنگل.. امیدوارم تا برمیگردم دردسری درست نکنین..
قبل از اینکه تاییدی بگیره از جلوی چشمهای بیناشون غیب شدن و چانیول هم با پوفی نگاهشو از چهرهی غمزده سوهو گرفت..
نمیدونست چطوری باید ارومش کنه یا حتی هیچکدوم درست نفهمیدن چجوری کل انرژیش تخلیه شده.. پس بیخیال فکر کردن شدو به دیوار تکیه زد
YOU ARE READING
agate
Fanfictionagate(آگات) خلاصه: وقتی آگات مهرهی قدرت و زندگی همراه سهون ناپدید شد.. هیچ موجودی امیدی به برگشتن و برگزیدن صاحبش نداشت و این بهترین فرصت برای شیاطین شد تا در تقلا برای تسخیر جهان باشند.. اما.. سرانجام سوهو، نگهبان بزرگ رو بیدار کرده و صاحب آگات و...