part.19.

57 17 107
                                    

مقابل رئیس کمپانی ایستاده و با سری پایین افتاده به غرغرهاش گوش داده میداد..
دست‌هاش مشت و سخت تلاش میکرد جلوی گریه‌اش رو بگیره..

-ولی صدات چیزی نیست که بتونم ازش بگذرم کیم سوهو..

با خشم زمزمه کرد و مقابل سوهو ایستاد.. انگشتت رو زیر چونه‌ی لرزونش زد و مجبورش کرد با چشم‌های پر شده‌اش بهش خیره بمونه..

-مجبور باشم اینجا زندانیت میکنم.. ولی دیگه نمیزارم از زیر تمرین در بری و فرار کنی.. فهمیدی؟؟

کمی مکث کرد.. سوهو فرار نکرده بود.. اون رفته بود به قصد نجات اما یکی رو دنیای زیرین و دیگری رو با تنی زخمی در دنیایی که متعلق به هیچکس نبود رها کرده بود.. بی‌ثمر و بی‌نتیجه الان اینجا ایستاده و با دلی نگران به تهدید‌های رئیسش گوش میداد..

-فهمیدی؟

با اخم و تشر تکرار کرد که چشم‌های سوهو بسته شد و بالاخره دهنش برای زمزمه کلامی باز شد

+فهمیدم..

رئیسش به تایید سر تکون و بالاخره رهاش کرد.. سمت میزش به راه افتاد و در حین راه رفتن حرف زد

-خوبه.. برگرد سر تمرین.. تایم اضافه بهت داده میشه و بیشتر باید تمرین کنی.. این تنبیهته..

وقتی حجوم اشک‌هاش رو حس کرد سرش رو پایین انداخت و بیشتر مشتش رو فشرد.. بی‌حرف تعظیم کرد و راهشو کج کرد تا بره بیرون..
در رو پشت سرش بست.. دستش رو بالا برد و با استین اشکی که صورتش رو خیس کرده بود پاک گرد و چشم‌هاش رو به راهرویی دوخت که انتهاش باید با رقص و خوندن خودشو خفه میکرد تا بلکه راهی به ذهن خالیش میرسید..
گوشیش رو ازش گرفته بودن و نمیدونست ییشینگ و چانیول راهی پیدا کردن یا نه..
اونا مجبورش کردن برگرده چون اگر دیر میکرد کلا اخراج میشد.. ولی اروم نبود.. نگرانی استخونشو پودر میکرد.. تنها چیزی که میدونست زنده بودن سهون بود.. نفس کشیدن بکهیون بود.. اما وخامت حالشون حتی توی ذهن هم نمی‌گنجید..

چقدر حال سهون بدتر شده بود؟؟.. تا چه حد بکهیون شکنجه شده؟؟.. تا کی می‌تونست دست رو دست بزاره؟؟.. چند ساعت شده بود و سوهو هنوزم هیچ راهی نداشت.. نه برای نجات بکهیون و نه سهون...

به اتاق تمرین رسید و پشت در لحظه‌ای ایستاد.. صدای موسیقی توی غرغرهای استاد امیخته شده و مدام سوهو رو به این فکر مینداخت که می‌تونه تحملش کنه یا نه؟؟
نفس عمیقی کشید و دستگیره در رو کشید.. داخل رفت و زیر نگاه سنگین بقیه جای همیشگیش ایستاد..

-به به اقای کیم.. بالاخره سری به ما زدی..

حرف طعنه‌دار استاد باعث شد سرش رو پایین بندازه تا مبادا کنترل خودش رو از دست بده و کاری بکنه که نباید..
جوابش رو نداد و اهسته فقط تعظیم کرد..
حال اشفته‌اش کاملا از شونه‌های خم شده‌اش مشخص بود پس استادش هم ادامه ندادو بقیه رو به از سر گیری تمرین فراخوند..

agateWhere stories live. Discover now