با سر روی تپهای از برف فرود اومد و صدای آخه ناشی از برخوردش توی زیر زمین پیچید..
نه از درد جسمی.. بلکه بخاطر حرفایی که توی مستی زده بود و الان سهون داشت مجبورش میکرد مبارزه رو یاد بگره.. تا بتونه بدون سهون هم زندگی کنه..
-زود باش کیم سوهو.. نباید روی زمین بمونی..
با اخم دستهاشو مشت کردو با کوبیدنش به سردی برفها سریع از جا بلند شد.. سمت سهون چرخید و با ترس پرتاب دوباره مشتهاش قدمی عقب برداشت
+بس کن سهون.. من نمیتونم اینقدر سریع یاد بگیرم..
اما چهرهاش جدیتر از چیزی بود که بتونه تاثیری بگیره..
دستهاش بالا اومد و قبل از اینکه سوهو بتونه عکسالعملی داشته باشه سرمایی از وجودش سمتش پرتاب شد..
و باز هم مثل تمام امروز روی برفها پرت شدو چشمهاش از خستگی چروکید..تمام زیر زمین پر شده بود از برف تا موقع تمرین اسیب جدی نبینن.. اما این برف سرمای شدیدی نداشت.. انگار سهون تصمیم گرفته بود تمام سرمای برف رو توی بدن خودش ذخیره کنه و دل سوهو رو به خون بکشونه..
از صبحی که بیدار شدو یادش اومد چه اشتباهی کرده.. تا الان که به ظهر نزدیک شده بودن سهون مجبورش کرده بود ضرباتش رو تحمل کنه و همهی حملههای خودش خنثی بشه..
-خودت گفتی میخوای مبارزه یادت بدم.. دقیقا قبل از اینکه برم.. بلند شو..
عصبی بلند شدو و بالاخره پرخاش کرد
+من نخواستم اینقدر بهم سخت بگیری..
دستی که برای حمله بالا اومده بود.. بالاخره با سردی پایین اومدو قدمی به سوهو نزدیک شد
-باید بتونی بدون من هم زندگی کنی.. تا مجبور نباشم نگرانت باشم..
+نباش.. نگران نباش سهون من نیازی به نگرانی تو ندارم..
خسته شده بود.. اونقدری که سهون بهش سخت میگرفت مربی رقصش باهاش بد نبود..
فکر نمیکرد بعد از دو روز دیدنش مجبور باشه باهاش دعوا کنه.. البته تقصیر خودشم بود..
دقیقا وقتی بیدار شد تصمیم گرفت هیچوقت مست نکنه.. حداقل تا وقتی مطمئن بشه از حضور سهون چی میخواد..سهون پوزخندی زدو اهسته با خودش زمزمه.. اما خوب تونست از سوهو مخفیش کنه..
-وقتی مستی صادقتری سوهویا..
نگاهش رو بالا اورد تا حرفی بهش بزنه اما دیر شده بود.. سوهو از این بیحواسی استفاده کرده و سمتش حمله کرده بود..
چشمهاش گرد و قبل از اینکه بتونه مقاومت کنه دستای سوهو دور گردنش حلقه شدو روی کمر سهون خودش رو بالا کشید..
دندونهایی که گز گز میکردن رو مهمونگوش سهون کرد و با خشم شروع کرد به گاز گرفتن
YOU ARE READING
agate
Fanfictionagate(آگات) خلاصه: وقتی آگات مهرهی قدرت و زندگی همراه سهون ناپدید شد.. هیچ موجودی امیدی به برگشتن و برگزیدن صاحبش نداشت و این بهترین فرصت برای شیاطین شد تا در تقلا برای تسخیر جهان باشند.. اما.. سرانجام سوهو، نگهبان بزرگ رو بیدار کرده و صاحب آگات و...