پارت دوم، فالوورهای جدید

141 30 10
                                    


بعداز دوساعت گشتن توی اینترنت و تا مرز سکته قلبی رفتن، لویی اطلاعات تازه ای درمورد پسره موفرفری فهمید.

اسم کاملش هری ادوارد استایلزه. از شهر 'چِشایر'.
سال ۲۰۱۰ برای ایکس فکتور ادیشن داده و قبول شده. و الان هم عضو گروه وان دایرکشنه. دوتای دیگه هم لیام پین و زین مالک هستن.
لویی سریع چهره لیام رو شناخت.همون پسره اون شب،توی دستشویی!
فکر کرد پس احتمالا باید یه پیام عذرخواهی برای لیام بفرسته تا ازش متنفر نباشه.

"وان دایرکشن!!!؟؟؟"

تازه یادش اومد که خواهرش دوستشون داره و یه پوستر ازشون روی دیوار اتاقشه!
آره، طرفداراشون بیشتر دخترای ۱۳ تا ۲۰ ساله هستن..

حالا متوجه شد که چرا اون شب هری اصرار داشت از درِ پشتی برن بیرون و صورتشو میپوشوند! اگر کسی میدید که با یه پسر زده بیرون......!

"هریِ بیچاره" لویی آهی کشید، "نباید زندگی راحتی داشته باشه..."

"چی؟! هری بیچاره؟؟ اون توی توییتر سیزده میلیون فالوور داره، دیک هِد!"

"واقعا!؟" حس ترحم لویی کاملا از بین رفت، "اسمش چیه؟"

"هری_استایلز"

لویی زود موبایلشو برداشت و اسمشو سرچ کرد.واو! ظاهرا اون واقعا بچه معروفه!

"من هنوز باورم نمیشه تو با هری استایلز خوابیدی، و هیچکدوممون متوجه نشدیم که کیه! منظورم اینه که، من آهنگاشونو چند باری گوش دادم. خواهرت پوسترشون رو توی اتاقش داره! این واقعا دیوونگیه پسر! حالیت هست اگر چند هزارتا دختر بفهمن تو به فاکش دادی ،می اُفتن دنبالت و چنگال میکنن تو چشمت! میکُشنت!!!"

"احتمالا حدود سیزده هزارتا دختر..."
مُخ لویی هنگ کرده بود. همین دو ساعت پیش هری استایلز توی آشپزخونه براش وافل درست کرده بود! چند ساعت قبلش هم دیکش تو بدنش بوده! فااک!!

"هی! شماره شو گرفتی ؟" نایل با چشمای پُر از امید نگاش کرد.

"نه...."

"لعنت به تو لویی! یه پسر جذاب در حد خدا توی تختت بوده، که الانم فهمیدیم بچه معروفه! بعد تو شماره شو نگرفتی!!!؟؟؟"

"چی میگی؟ ما که توی تخت وقت شماره دادن و گرفتن نداشتیم! صبح هم که خودت دیدی با چه عجله ای رفت!"

نایل با ناامیدی سرشو تکون داد.

لویی سرشو برد تو گوشی.اخماش تو هم بود. خودشم واقعا پشیمون بود. معمولا از سکس های یه شبه خاطره ای توی ذهنش نمیمونه. ولی هری....
ازش خوشش اومده بود. حتی نفهمید چی شد که گذاشت شب رو پیشش بخوابه! روی سینه ش!!
پسر جِنتل مَنی بود. لبهاش خیلی نرم بود، و دستهاش روی بدن لویی.......
اگر خودش این قانون مزخرف رو نذاشته بود، حتما شماره شو میگرفت. هری حرف نداشت، داخل بدنش آتیش بود!

yOu, yOu, yOu... L.SМесто, где живут истории. Откройте их для себя