part 13

209 28 0
                                    

بعد از صحبت طولانی که با یونگی درباره‌ی انفجار داخل حیاط داشت دوباره وارد خودنه شد .
جونگکوک ترسیده تو بغل جیمین خوش رو جمع کرده و انگار شوک شدیدی بهش وارد شده بود .
جیمین با دیدن تهیونگ که وارد خونه میشد با هیجان شروع به سوال پرسیدن کرد .

×چیشد تهیونگ شی ؟؟ این اتفاق لعنتی کار کی بود ؟؟

جونگکوک هم مثل جیمین به الفا خیره شد . عطر لیمویی که ناشی از ترسش بود الان متناسب تر از قبل شده بود و این باعث میشد حالا تهیونگ با خیال راحت تری باهاش حرف بزنه .

+هنوز نمیدونیم کار کی بود احتمالا یه سری از ارازل این اطراف بودن ولی یه چیزی که تقریبا ازش مطمعنیم اینه که کسایی که اینکارو کردن بتا بودن ... چون هیچ اثری از رایحه‌ی بخصوصی اون بیرون نیست .

جیمین لبخند اطمینان بخشی زد و از جاش بلند شد تا اون دوتارو یکم باهم تنها بذاره.

جونگکوک که حالا به حالت نرمال خودش برگشته بود یه دستشو رویه صورتش کشید و نفس عمیقی رو مهمون ریه هاش کرد .

+چیزی نیست جونگکوکی یه اتفاق بود دیگه قرار نیست تکرار شه !

تهیونگ همینطور که رویه مبل دو نفره درست کنار امگا جا میگیرفت گفت .

_از کجا معلوم که دیگه تکرار نمیشه؟؟؟ تو مطمعنی کسی باهات دشمنیی نداره؟؟؟ شایدم کار بابامه... حتما داره حرصشو سرم خالی میکنه...

+اینا چطور به فکرت میرسه بچه جون!؟ هیچکدوم اینا نیستن ... این دفه رو بیخیال میشیم اگه دوباره اتفاق بدی بیفته حتما میفهمم کیه که اذیتمون میکنه !

تهیونگ بعد از اینکه تونست خیال امگایه لیمویی رو راحت کنه از جاش بلند شد تا با یونگی دنبال یه سری کارایه اداری برن اما به محض راه افتادنش صدایه جونگکوک بود که اونو متوقف کرد : عاممم الفا... تو چی میخواستی بگی؟؟

تهیونگ با تردید سمت امگا برگشت و ابروهاشو از سر تعجب بالا فرستاد .

+درباره‌ی چی؟؟

_خب تو قبل این اتفاقا میخواستی یه چیزی بهم بگی ... گفتی حتما باید بدونم ... اون چی بود؟؟

تعجب تهیونگ تبدیل به اخم مهوی رویه پیشونیش شد و با حالت جدی رو به جونگکوک لب زد : چیز مهمی نبود... بهش فکر نکن!

*****

+خوب گوش کن ببین چی میگم سیندی ... هیچوقت هیچ رابطه عاشقانه‌ای بین ما نبوده و نخواهد بود . اینو جدی میگم و دیگه هم تکرارش نمیکنم پس پاتو از زندگی من بکش بیرون .

تهیونگ با حرص از لایه دندوناش تمام کلمات رو ، رو به سیندی غرید و از رویه صندلیه چرمیه روبه رویه میز اون دختر بلند شد .

سیندی طوری که انگار همه‌ی اون حرفارو نشنیده گرفته باشه لبخند پر عشوه‌ای تحویل الفایه خشمگین رو به روش داد .

I Just Kissed Your Lips 💋🔥Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt