روزی روزگاری فرمانروایی هایی جاودان ها و فانی ها رو با هم اداره میکرد و مردم از زندگی شادی برخوردار بودن و به خوبی با هم زندگی میکردن تا اینکه شِن سا حاکم دنیای فانی ها که به قلمروی هائوبِی معروف بود با شیاطین تبانی کرد و شروع به سلاخی فانی ها کرد فایین الهه جنگ قلمرو جاودان ها که به تیان تانگ معروف بود از پادشاه هایی ژو درخواست کرد تا اجازه بده با شِن سا مقابله کنه فایین برای مقابله با چِن سا هسته طلایی خودشو فدا میکنه و روح شن سا مهر و موم میشه !
هیچ کس نمیدونست که در اون زمان فان یینگ فرزند هایی ژان برادر هایی ژو رو باردار بوده! اون در اخرین لحظات قبل مرگش فرزندشو به دنیا میاره و از دنیا میره! هایی ژان فرزندشو در اغوش میگیره و اسمشو هایی هائو میزاره!
و پیشگو اعظم سانمی برای اون پیشگویی میکنه که 300 سال بعد پسری به دنیا میاد که زندگی اون پسر رو نجات میده و همزمان پسری به دنیا میاد که جون این پسر رو به خطر میندازه!
طی جنگ جاودان ها و فانی ها این دو قلمرو از هم جدا شدن ولی همزمان فانی هایی وارد دنیا جاودانه ها شدن و جاودان هایی وارد قلمرو فانی ها شدن تا بتونن با خانوادشون زندگی کنن.
هیچ کس علت تباتی شِن سا با قبیله شیطان رو نفهمید!
300 سال بعد در روز تولد 300 سالگی هایی هائو ، هایی ژو صاحب یک جانشین به اسم هایی شودی فان میشه و همزمان خبر میرسه که شِن رائو پدر شِن سا صاحب یک پسر میشه به نام شِن گوان رویی میشه! اون شب ، همه معتقد بودن هایی ژو پسریه که طبق پیشگویی هایی هائو رو نجات میده و چن گوان رویی هم پسریه که اونو به کام مرگ می بره!
زمان به سرعت سپری میشه!هایی هائو از کوچکی اهل مطالعه و نواختن چین و اموختن هنر های رزمی بود!اون در 1200 سالگی انواع ورد ها و روش های جادویی مبارزه رو علاوه بر شمشیرزنی و تیراندازی یادگرفت و فنون رزمی فانی ها را هم یاد گرفت ؛در 1500 سالگی به سطح پیشرفته نواختن چین و سطح مبتدی فلوت رو رد کرد.طبابت و سیاست و تاکتیک های نظامی رو تا 1700 سالگی یاد گرفت.
با این حال هایی شودی فان هم به عنوان یه جانشین چیز های زیادی از جمله حکومت داری و سیاست و ورد ها و سحر های جاودانگان بالا مرتبه که مخصوص خاندان سلطنتی بودن رو همزمان با هایی هائو اموخته بود و بسیار ارام و خون سرد بود و به اخلاق و پاکدامنی و وفاداری معروف بود.
YOU ARE READING
Love even if it means death(عشق حتی اگه به معنی مرگ باشد)
Romanceرویی ناگهان لب های نرمی رو سرشار از احساس روی لب هاش احساس کرد و دست هایی دو تا دور کمرش رو با احتباط گرفته بود انگار که میترسید که بهش نزدیک شه و منتظر یه علامت بود .رویی دستاشو دور کمر هائو انداخت و باهاش همراهی کرد و بعد چند دقیقه از هم کمی فاصله...