رویی به سمت دربار رفت و رو به درباریان ایستاد و وزرا و فرماندهان بهش احترام گذاشتن.روی تخت نشست و بهشون اجازه داد تا از حالت تعظیم بلند شن و راحت به ایستن.نگاهی گذرا به درباریان انداخت،خیلیاشون یه مشت پیر خرفت مفت خور و منفعت طلب بودن که براشون مهم نبود کی حکومت کنه بلکه منافعشون براشون مهم بود و یسری ادم تن لشت بدرد نخور هم بخواطر قدرت خاندان و پدرشون به منصب رسیده بودن،در این بین به سختی می شد یه فرد قابل اعتماد پیدا کرد که بتونه توی این مشکل بهش مشاوره بده،معمولا توی این شرایط به هائو تکیه میکرد چون هائو به شدت از کشور داری و سیاست سر در میاورد و میشد گفت با وجود اینکه از خاندان هایی بوده ولی کاملا به رویی وفاداره و از ته دلش خدمت میکنه.رویی اهی کشید و گفت:یکی از شما احمقا برام شرایط رو توضیح بده وضعیت خط دفاعی شرق چطوره؟جناب سو فرمانده کل ارتش شمال و شرق گفت:عالیجناب!ما انتظار این حمله ناگهانی رو نداشتیم و سربازا هم بخاطر بیماری و کمبود اذوقه توان مقاومت رو ندارن،به راحتی 7 دژ رو در شرق از دست دادیم و 12 هزار کشته و 25 هزار زخمی داریم
رویی:ای بدرد نخورا!پس این همه مدت پولایی که برای اماده سازی برای دوران خشکسالی از من میگرفتید صرف چی میکردید؟ها(رویی تکانی به دستاش داد و یک گلوله ای که از جادوی سیاه ساخته شده بود رو به طرف یک ستون برتاب کرد؛ستون در هم شکست ولی خوشبختانه کسی اسیب ندید.رویی هنوز اروم نشده بود ، داشت به سمت وزرا می رفت،انگار جادو شده بود دلش میخواست همه رو بکشه مهم نبود که کی باشه به وزیر درامد نزدیک شد و گفت چه غلطی با پولا می کردی ها؟
وزیر درامد زانو زد و سرشو به زمین می کوبید و می گفت:سرورم به روی بارکتون قسم میخورم که من اون پولو اههههههههه
رویی با شمشیرش در حالی که وزیر درامد به پاش افتاده بود قلبش رو نشانه رفت و وزیر درامد رو کشت به سمت فرماده سو رفت میخواست اونو هم بکشه!فرماده حرکت نمیکرد،ترجیح میداد به عنوان یک درباری وفادار بمیره تا اینکه یه شورشی خائن باشه!رویی شمشیر رو بالا گرفت و میخواست سو رو بکشه که یکدفعه صدایی شنید و شمشیرش رو پایین اورد و به پشت سرش نگاه کرد
هائو:خواهش می کنم اروم باشید سرورم!با کشتن درباری ها چیزی درست نمیشه!باید به فکر یه راه حل باشیم
هائو مه سیاهی رو توی چشمای رویی میدید و میتونست حس کنه که این ورژن از رویی که میبینه رویی همیشگی نیست .رویی نیشخندی زد و دوباره شمشیرش رو بالا اورد تا سو رو بکشه که هائو درحالی که پشت سر هم درخواست بخشش میکرد از پش دستاشو دور کمر رویی حلقه کرد و اونو از سو دور کرد .هائو بعد از اینکه رویی محکم هولش داد دور شد و با دستش جای داغ روی سینش رو چسبید ،داشت خونریزی میکرد؛رویی شمشیرش رو رو به هائو بلند کرد و گفت:یک کلمه دیگه زر بزنی و جلوم رو بگیری همینجا تیکه تیکت میکنم و میدم سرتو به عنوان هدیه به هایی ژو بدن و بقیه تنتو جای جای دنیا پخش کنن،گمشو برو تو اتاقت بتمرگ.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Love even if it means death(عشق حتی اگه به معنی مرگ باشد)
Romantizmرویی ناگهان لب های نرمی رو سرشار از احساس روی لب هاش احساس کرد و دست هایی دو تا دور کمرش رو با احتباط گرفته بود انگار که میترسید که بهش نزدیک شه و منتظر یه علامت بود .رویی دستاشو دور کمر هائو انداخت و باهاش همراهی کرد و بعد چند دقیقه از هم کمی فاصله...