پارت 14

321 32 2
                                    

_نمیتونیم اون دوتا رو جدا کنیم

_منظورت چیه؟

_واضحه اونا عاشق همن

پدر تهیونگ به صندلی لم داد و دست به سینه شد

_خب؟چرا فکر کردی چون اونا عاشق همن نمیتونیم جداشون کنیم

_گوش کن پیرمرد

هیچول تیکه اشو به میز داد و سمتش خم شد

_من بهتر از تو میدونم چطور میشه جدا شون کرد اما برای الان غیر ممکنه
اونا تازه وارد رابطه شدن و سعی میکنن بهم اعتماد کنن
به فرض مثال طبق نقشه مضخرف تو ما تونستیم با فرستادن یه هرزه پیش تهیونگ یا جونگکوک وقتی داره کارشو انجام میده سر صحنه طرف مقابلشونو هم‌ باخبر کنیم تا سر برسه و بووووومممم

هیچول با دستاش ادای ترکیدن در اورد و با هیجان ساختگی چشاشو درشت کرد

_بعدش چی میشه ؟ اون یکی به جفتش توضیح بده که یه سوتفاهمه چه اتفاقی میوفته؟؟

ارههه آجوشی اونا دوباره پیش هم‌ برمیگردن و حدس بزن چی؟؟

اینبار میدونن یکی داره چوب لا چرخ اعتمادشون میکنه تا جداشون کنه و بیشتر پشت هم‌ میمونن

پدر تهیونگ وارفته نگاهشو به مرد رو به روش داد که به نظر بی راه نمی‌گفت با این حال برای حفظ غرورش تلاش کرد

_خب پس پیشنهادت چیه؟؟؟

_ما باید یه نقشه حرفه ای تر داشته باشیم تا رابطه نوپاشونو کامل از هم بپاشونیم

اینطوری هم‌ من به مرد دلخواهم میرسم هم تو میتونی با فروش اون دوتا پسرت به پول توپی برسی

_خیلی خب پس فعلا بهم نیازی نداری هرکاری خودت میدونی لازمه بکن

از جاش پاشد کنار پسر رفت دستاشو سمتش دراز کرد

_امیدوارم همکاری خوبی داشته باشیم کیم هیچول

هیچول بدون توجه به دست دراز شده مرد قهوشو به دست گرفت  و بی توجه به چهره بهت زدش لب زد

_بهتره حواستو جمع کنی پیر مرد هر خطایی موجب از بین رفتن کل نقشه میشه

پدر تهیونگ با خشمی که از بی احترامی پسر روبروش نصیبش شده بود نیشخندی زد و زیر لب گفت
_حساب تورم به موقعش دارم احمق

_چیزی گفتی آجوشی عزیز؟

_خیر مرد جوان فقط حرفاتونو تایید کردم

و بلا فاصله بعد از حرفش از اتاق خارج شد

**********

_زود باااش دیر کردیم

تهیونگ همونجور که داد میزد موهاشو تو آیینه قدی روبروش درست می‌کرد

_بیبی وقتی من رئیس اون شرکت کوفتی ام پس اشکالی نداره اگه چند دقیقه دیر تر بریم هوممم ؟!!

My painWhere stories live. Discover now