پارت 5

612 49 5
                                    




در اتاقو باز کرد دوسنگ کوچولوش خواب بود

به ارومی رو تشک نشست پتو رو تا سینه هاش بالا کشید نگاهی به چهره آرومش انداخت
اندازه یه دنیا  شرمنده برادرش بود که نتونست  زندگی خوبی براش درست کنه
اون واقعا همه ی تلاششو می‌کرد اما کافی نبود

جسه کوچیکی داشت اما خیلی کارا قبل از وارد شدن به شرکت انجام داده بود

از خالی کردن مصالح ساختمانی گرفته تا نظافت خونه و پرستاری بچه و کار تو سوپر مارکتای بزرگ و.........

نمیخواست هیون کمبودی حس کنه یا مثل خودش ضعیف باشه پس به خوبی بزرگش کرد تو این هفت سال اون واقعا خوشحال بود که بزرگ شدنش رو به چشم دیده

قد و هیکل بزرگتری نسبت به تهیونگ داشت و این مسئله پسر بزرگترو خوشحال می‌کرد

اینجوری کسی جرئت نمی‌کرد اذیتش کنه
و مثل خودش مورد ازار و تجاوز قرار نمی‌گرفت

آهی کشید خم‌ شد و بوسه عمیقی رو پیشونیش گذاشت

تا خواست بلند شه صدای هیون باعث شد دوباره بشینه

_بیدارت کردم؟

با نگرانی پرسید نمیخواست اذیتش کنه

_نتونستی پول عمل و جور کنی که ناراحتی نه؟
از اولشم میدونستم‌ نمیتونی کاری کنی

با بدخلقی گفت و پشتشو به برادرش کرد

_واقعا لازمه انقدر بی رحم باشی قشنگم؟

اهی کشید و ادامه داد
_فردا صبح باید بریم بیمارستان ساعت هشت آماده باش رئیسم میاد دنبالمون
خب؟

الانم بدون هیچ استرسی بخواب فردا عمل داری

دستی به شونه پسر کشید و از اتاقش بیرون امد

اما هیون به این فکر کرد که برادرش چجوری تونسته اون پولو جور کنه این چه جور شرکتیه که انقدر زود با این مبلغ وام‌ داد

از طرفی لرزش دستای برادرشو وقتی شونشو لمس کرد حس کرد
اون به خاطر حرفام ناراحت شد؟
از خودش پرسید
ولی من همیشه باهاش اینطوری حرف میزنم

البته که اون درمورد قلب مریض برادرش اطلاعی نداشت

بیماری که این دو برابر از مادرشون به ارث بردن






°°°°°°°°°°°°°°°°°



_آخر هفته یه مهمونی ترتیب بده  میخوام‌ تهیونگو معرفی کنم

جونگکوک گفت و خیره به میز تو فکر رفت

_مطمئنی که میخوای اون‌ پسر رو وارد بازی کنی؟

نامجون با جدیت پرسید
مطمئن نبود اخر این‌بازی خوب تموم‌ بشه 
پسر کوچیکتر داشت همچیو آسون می‌گرفت

My painHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin