پارت 1

1.1K 61 2
                                    




پسرک بعد کلی راه رفتن روی نیمکت داخل پارک نشست و به این نتیجه رسید که واقعا شانسی نداره
چون فاک بهش اون نزدیک ده تا شرکت برای استخدام رفته بود

قرار نیست چون نتونسته دانشگاهش رو تموم کنه مهارتی نداشته باشه

اون یکیو تو خونه داشت که نباید نا امیدش می‌کرد پس دوباره بلند شد و به سمت اخرین آدرسی که تو برگه داشت راه افتاد

°°°°°°°°°°°°°°

اوو فاک پسر با خودش فکر کرد چقدر خفنه
یه نگاه به تیپش انداخت یه تیشرت سفید که زیرش یه بلوز راه راه آبی سفید پوشیده بود با شلوار جین آبی
خب خیلی بد نبود نه؟

هعی کامان بوی تیپت عالیه
فایتینگ

بعد سمت ورودی رفت .......

بعد سمت ورودی رفت

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

°°°°°°°°°°°°°°°°

نقشرو رو میز بزرگ وسط اتاق انداخت

_من اون پیر مرد دیک فیسو میکشمممم نااام

مرد مو مشکی با داد گفت و روی صندلی ولو شد

نامجون که از اولش هم با خونسردی نظاره گرش بود بود زیر چشمی نیم نگاهی بهش انداخت و با اه غلیظی کامل برگشت سمتش

_بیخیال همین یکی دوروزه درستش میکنیم نیاز به اینهمه داد و بیداد نیست بخوای از دید شهردار نگاه کنی خب درسته مجوز ساخت بیشتر از ۸ طبقه واقعا غیر قانونیه

جونگکوک نگاهی به رفیقش انداخت و با تمسخر گفت

_عهه بعد دوماه فاکی که من رو نقشه کار کردم برمیگردی می بیشتر از ۸ طبقه مجاز نیست ؟؟؟!!واقعا؟

پسر بزرگتر امد حرفی بزنه که چند تقه به در خورد
بفرمایید گفت و منتظر موند

منشی با دستپاچگی حاصل از داد و بیداد چند دقیقه قبل رئیسش با تته پته گفت

_قر..بان بهتون تلفن کردم.... جواب ..ندادید... عاه یکی امده برای استخدام...بهش بگم بعد.....

_بفرستش تو

نامجون وسط حرفاش پرید گفت و برگشت سمت رفیقش ک همچنان روی صندلی لش کرده بود

_ پاشو جمع کن خودتو

My painTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang