"چانیولا"
چانیول سرش رو برگردوند. سایهی درختان با نور نارنجی رنگ خورشید آمیخته شده بود. به طرف راست جایی که رودخونهی هان قرار داشت، نگاه کرد. باد به صورتش وزید و موهاش رو تکون داد.
"چانیول"
به پشت سرش نگاه کرد. به مردی که از خودش قدبلندتر بود. صورتش تار بود ولی چشمهای غمگینش ملتمسانه بهش خیره بودن.
"چانیولا"
صداش بم و پر از خواهش بود. همونطور که ناامیدانه به چانیول نگاه میکرد، بهش نزدیک شد و پیشونیش رو به شونه چانیول تکیه داد.
چانیول حس کرد که قلبش تند میزنه. با بوسیده شدن شونهاش توسط لبهای باریکی، بیاختیار نفسش گرفت.
" لطفا اجازه نده برم "
انگار قلبش توسط دستی نامرئی فشرده شد. نگاهی به مرد جوانی که بهش نگاه میکرد، انداخت. دستش رو بالا آورد و صورت مرد جوان که براش ناواضح بود، رو لمس کرد.
مرد مچ دست چانیول رو گرفت. کف دستش رو بوسید و نوازش کرد.
"عاشقتم"
با چشمهای نافذی که عمیقا به چانیول خیره بودن، زمزمه کرد.
چانیول حس میکرد گم شده. حتی قدرت جواب دادن نداشت.
" فرودگاه اینچئون، گیت شونزده، ساعت چهار بعد از ظهر"
مرد جوان با چشمهای اشکآلود، گفت.
" بیا و نذار برم "
نسیم به گرمی میوزید. چانیول چشمهاش رو بست و بوسهی مرد روی پیشونیش نشست.
" ازم ناامید نشو، چانیولا "
اون چشمها ناراحت و مغموم بودن. چانیول تو نگاه عمیق مرد غرق شد.
با بوسیده شدن لبهاش، به آرومی چشمهاش رو باز کرد و فهمید همش یه رویا بوده.
به همسرش، جوهیوک نگاه کرد. لبخند درخشانی به لب داشت و با دست راستش مشغول مرتب کردن موهای بهم ریختهی چانیول بود.
= صبح بخیر
جوهیوک با همون لبخند گرم و صمیمانه، گفت.
_ بخیر!
چانیول با صدای گرفتهای جواب داد.
جوهیوک فورا یه لیوان آب گرم بهش داد و کمکش کرد تا بنوشه. و دوباره کنار چانیول نشست و با حولهی آب گرم صورتش رو پاک کرد.
چانیول به همسرش نگاه کرد.
_ سرکار نمیری؟
= من رئیسم هر وقت دلم بخواد میتونم برم.
به چانیول کمک کرد تا لباسش رو عوض کنه و صبحونه بخوره.
_ امروز درمان پاهام شروع میشه، درسته؟
![](https://img.wattpad.com/cover/318301745-288-k515119.jpg)
YOU ARE READING
The Immutable Truth (Persian Translation)
Fiksi Penggemarفیک اصلی مدت هاست آپ نشده و فعلا ترجمه هم متوقف شده. ⤦ فیکشن ترجمه ای: حقیقت تغییرناپذیر ♡⃕ کاپل: کریسیول ⤦ ژانر: رمنس، انگست، درام، امپرگ ⤦ نویسنده: 𝐍𝐨𝐯𝐞𝐦𝐛𝐞𝐫𝐢𝐬𝐭𝟏𝟏 ⤦ مترجم: 𝐌𝐨𝐨𝐨𝐝_𝐤𝐢𝐥𝐥𝐞𝐫 ⊹ خلاصه: قبلا عاشق بودم. ولی حالا ف...