بعد از یه یه رانندگی طولانی بلاخره به ساحل رسیدند، اما یونگی به محض اینکه پا روی شن ها گذاشت و اقیانوس رو می بینه که خیلی وقته ندیده، واقعاً ارزشش رو داره.اون واقعاً زمان زیادی سرکار بودش و تاحالا به تعطیلات نرفته ، به لطف دوست فضولش،الان همه کار میکنه.
جونگ کوک اول اون رو به هتل میبره، جایی که اونا میتونستن وسایل مهم خودشون رو بگذارن و لباس های مناسب تری رو برای ساحل بپوشن. پس اونا به ساحل میرن، در حالی که یونگی از خوشحالی بپر بپر میکنه، انگار بچه ای هستش که برای اولین بار اقیانوس رو می بینه، و جونگ کوک پشت سرش میره و خندان نگاه می کنه که دست یونگی رو گرفته تا خیلی دور نشه. و از شدت هیجان گم بشه.
جونگ کوک روی بدنش کرم ضد آفتاب میزنه و بعد یونگی با هیجان اطراف ساحل میدوه و جونگ کوک اون رو از نزدیک دنبال میکنه. اونا با هم عکس های زیادی گرفتن و یونگی نمی تونست هر وقتی که با جونگ کوک بود متوجه تغییر جزئی تو خودش بشه.
اون همیشه از منطقه امن خودش خارج می شه و هر چقدر هم که کودکانه و مضحک باشه تسلیم خواسته های هیجانی خودش میشه، حتی اگه بدونه که اگه چند ماه پیش بود که جونگ کوک و بقیه رو هنوز ندیده بود معمولاً برای انجام این کارها خجالتی بود.
وقتی که اونا حدود صد عکس از هم گرفتن، یونگی تصمیم می گیرن که بالاخره زمان شنا کردن فرا رسیده. جونگ کوک پیرهتش رو در میاره و بالا تنه زیبا و عضله ایش رو به نمایش می گذاره.
یونگی نتونست جلوی چشماش رو بگیره
به طور خودکار به ماهیچه های مشخص جونگ کوک نگاه می کنه، از قفسه سینه گرفته تا عضلات شکمش و سپس به دوسر بازوها و بازوهای بسیار قوی اش، و هنگامی که یونگی در نهایت به صورت جونگ کوک نگاه می کنه، متوجه میشه که چطور جونگ کوک از خود راضی به نظر می رسه و در حال نگاه کردنه. یونگی اون رو نگاه می کنه. "لذت میبری از منظره؟" با وقاحت می پرسه.