جونگکوک:(عالیه!...پس میبینمت، تایگر!)
در کوچه که پیچیدم، جیمین و جِنی رو دیدم که بیرون خوابگاه ایستاده بودند.
جشن سال اولی ها بود که با هم آشنا شدیم. هر سه نفر پشت یک میز نشسته بودیم. میدونستم که جِنی میتونه یک عضو سوم خیلی خوب برای تیم دونفره مون باشه.
دختر زیبایی بود در لباس های لاکچری. ولی خب با دختر های لاکچری دیگه نمیجوشید. شاید چون به دخترا علاقه داشت؟ شایدم نه!
در هر حال اون ترجیح داد تا با منو جیمین دوست بشه.
جِنی نگاه سرزنش آمیزی به من انداخت و گفت:(جونگکوک؟ خدای من ته، جونگکوک جئون؟ واقعا؟)
جیمین آدامسش رو ترکوند و گفت:(با پس زدن داری بدترش میکنی، ته...اون عادت به "نه شنیدن" نداره.)
ته:(میگی چیکار کنم؟ باهاش بخوابم؟)
جیمین:(اینجوری حداقل تو زمان صرفه جویی میکنی!)
ته:(بهش گفتم امشب میام.)
جیمین و جِنی بهم نگاه کردند.
ته:(چیه؟ بهم قول داد اگر بیام دست از سرم برمیداره. امشب میریم اونجا...اوکی؟)
جیمین:(واقعا امشب میای؟)
لبخندی زدم و از کنارشان گذشتم و داخل خوابگاه رفتم.
با خودم فکر کردم، واقعا جونگکوک تا چه اندازه سر قولش میخواد بمونه و با من لاس هم نزنه.
شناختنش کار چندان سختی نبود. من برای اون یک چالش بودم. یک "پسر" که به راحتی میتوانست باهاش یک "دوست" باشد.
مطمئن نبودم کدام یکی برای من ناراحت کننده تر است.
چند ساعت بعد، جیمین برای بردنم به خانه یونگی و جونگکوک، به اتاقم آمد. به محض ورود به اتاق و دیدنم گفت:(وای ته! شبیه بی خانمان ها شدی!)
ته:(جدی؟...پس خوبه!)
موهایم رو به صورت شلخه حالت داده بودم. و لنز های طبی رو درآورده بودم و لنز های قهوه ای و همراه با عینک طبی گرد گذاشته بودم.
لباس هایم هم شامل یک شلوار گشاد و راحتی با یک تیشرت که زمان دور انداختنش رسیده بود، میشد. همراه با دمپایی لا انگشتی.
چند ساعت پیش این نقشه به ذهنم رسید. احتمالا زشت به نظر رسیدن میتوانست بهترین راه برای منصرف کردن جونگکوک برای اصرار های احمقانه اش باشد. حتی اگر فقط به دنبال دوستی بود، مطمئن میشدم اینقدری زشت به نظر بیایم تا حتی از دیده شدن با من خجالت بکشید.
جیمین شیشه ماشین رو پایین آورد و آدامسش رو به بیرون تُف کرد و گفت:(خیلی تابلویی ته. چرا برای اینکه تیپت تکمیل بشه یکم تو گُه سگ غلت نمیزنی؟)
YOU ARE READING
Lucky 🍀 Thirteen | KOOKV
Romance(سیزده خوش شانس🍀) تهیونگ پسر خوبیه. نوشیدنی نمیخوره، محافظه کارانه لباس میپوشه و از دردسر دوری میکنه. ولی چرا؟ آیا به گذشته اش ربط داره؟ گذشته ای که خیلی وقته دور انداخته... جونگکوک خودِ دردسر عه! یه بوکسور زیرزمینی که همه روابطش از یک شب بیشتر نشد...