Hug🫂

100 18 2
                                    

کوک:(تو بلای جونمی میدونستی تایگر؟)

از اینکه با حرص این جمله رو گفت خنده ای کردم.

چند ثانیه بعد گوشه لباش بالا رفت و در حالی که دستش رو دور گردنم مینداخت گفت:(تو منو دیوونه میکنی، میدونی؟!)

همگی در حالی که تلو تلو می‌خوردیم وارد آپارتمان شدیم.

لباس و موهام بوی سیگار و مشروب میدادن، تصمیم گرفتم برای رهایی از این بوی ناخوشایند مستقیم زیر دوش برم.

بعد از شستن خودم و مسواک‌زدن، حوله پیچ وارد اتاق شدم تا لباس بردارم و برگردم داخل حمام بپوشم.

میدونم مسخره به نظر میاد، ولی وقتی با کسی هم اتاقی هستم که کل روز در حال لاس زدن باهامه و کل یه دانشگاه فکر میکنن ما با هم میخوابیم، جلوگیری از بروز هر مسئله ای اونم وقتی هر دو نیمه مستیم، منطقی ترین کاره.

وقتی جونگکوک رو داخل اتاق ندیدم نفس کشیدم و سریع به سمت کمد رفتم.

یکی از تیشرت های جونگکوک رو با شلوارک بیرون کشیدم و پوشیدم.

تی‌شرت وجودم رو بلعید و شلوارک بعد از گره زدن کمرش برایم قابل پوشیدن شد.

در باز شد و جونگکوک با لباس های عوض شده روی تخت دراز کشید.

روی تخت پریدم و با یادآوری حرفایی که تو پارکینگ زده بود لبخند زدم.

به طرفش برگشتم و به نمیرخش که زیر نوری که از پنجره وارد می‌شد برق میزد، زل زدم.

یک لحظه دلم خواست صورتش رو بگیرم و لب هام رو روی لباش بذارم ولی در مقابل الکلی که توی خونم جریان داشت و هورمون هام رو بیدار می‌کرد، مقاومت کردم.

کوک:(شب بخیر تایگر!)

نجوا کنان گفت و به سمت دیگر برگشت.

بی قرار چونه ام رو روی شونه اش گذاشتم و صداش کردم.

ته:(کوک!)

کوک:(هوم؟)

ته:(میدونی که الان مستم و چند دقیقه پیش سر همین مسئله تو پارکینگ دعوا کردیم ولی...)

کوک:(باهات نمیخوایم تایگر، دیگه ازم نخواه!)

ته:(چی؟! نه!!)

با چهره خندان و مهربون سمتم برگشت و گفت:(چی میخوای تایگر؟)

ته:(اینو...)

تو آغوشش لولیدم و خودمو بین بازو هاش جمع کردم.

دستاش رو دورم پیچید و کمی بالا کشید.

زیر گوشم زمزمه کرد:(یعنی حتما باید مست باشی تا بتونم با آرامش بغلت کنم؟)

ته:(میدونم!)

کوک:(تو گیج کننده ترین آدمی هستی که تا حالا تو زندگیم دیدم، تایگر!)

Lucky 🍀 Thirteen | KOOKVDonde viven las historias. Descúbrelo ahora