annoyance🍂

60 16 2
                                    

کوک:(هر جور دوست داری، تایگر.)

و بعد، درحالی که سعی می‌کرد ناامیدی ش رو پنهان کنه، شانه ای بالا انداخت و پشت به من مشغول خوردن صبحانه شد.

*****

جیمین:(داره دقیقا تورو نگاه میکنه!)

ته:(تابلو بازی در نیار، الان میبینتت!)

جیمین:(منو دید ولی هنوز داره با نگاهش میخوردت!!)

برای یک لحظه تردید کردم و بعدش تمام شهامتم رو جمع کردم و برگشتم و نگاهی انداختم.

همونطور که جیمین گفته بود، شارلوت با لبخند درست داشت به من نگاه می‌کرد.

لبخندش رو با لبخند پاسخ دادم و طوری وانمود کردم که انگار در حال تایپ چیزی در لپ‌تاپ هستم.

ته:(هنوز داره نگاه میکنه؟)

جیمین:(اره!)
و دوباره ریز خندید.

بعد از کلاس، شارلوت جلوی راهم رو گرفت و گفت:(پارتی آخر هفته یادت نره ویکتور!)

در حالی که تلاش میکردم جلوی چشمک زدن یا هر حرکت احمقانه ای رو بگیرم گفتم:(حواسم هست!)

جلو تر به جیمین ملحق شدم و هر دو برای قرار ناهار به یونگی و جونگکوک پیوستیم.

جیمین "سلام عزیزم" گفت و کنار یونگی نشست و گونه ش رو بوسید.

یونگی در جواب بوسه ای روی لب های جیمین زد و ظرف غذا رو روبه‌روی اون گذاشت.

با لبخند احمقانه ای با غذام ور میرفتم که یونگی من رو مخاطب قرار داد و گفت:(به چی داری میخندی ته؟!)

جیمین ریز خندید و به جای من گفت:(یه نفر تو کلاسمون کل تایم به ته خیره بود و لبخند میزد! خیلی دوست داشتنی بود.)

یونگی با لبخند، چشمکی زد و گفت:(اگه به ته خیره بوده پس اشکالی نداره!)

کوک:(خیلی هم داره! کی بود؟!)
جونگکوک با اخم پرسید.

بلند شدم و کوله م رو روی شونه ام جا به جا کردم و با این کارم به همه اعلام کردم وقت رفتنه.

کوک کوله م رو از رو شونه م کشید و نگه داشت.

چشمام رو چرخوندم و گفتم:(توهمات جیمین بود!)

جیمین:(ته؟!! دروغگوی چاقالوی گنده! شارلوت ویلیامز بود. خیلی هم تابلو داشت اینکار رو می‌کرد. رسما آب دهنش راه افتاده بود.)

Lucky 🍀 Thirteen | KOOKVWhere stories live. Discover now