Pig🐽

120 17 0
                                    

جونگکوک:(دیگه وقتش بود، خوش اومدی تایگر!)

با دستش به کمر دختر ضربه آرومی زد و گفت:(دوستام اومدن، تو دیگه میتونی بری!)

دختر، دستاش رو دور کمر جونگکوک حلقه کرد و گردنش رو بوسید و گفت:(شمارم رو میزارم رو میز.)

جونگکوک دستای دختر رو از دورش باز کرد و بی تفاوت گفت:(زحمت نکش.)

دختر سرش رو بلند کرد و به جونگکوک نگاه کرد و گفت:(چی... ؟)

جیمین که کفری شده بود گفت:(همیشه همین طور بوده، چجوری هر بار تعجب میکنید؟ اون جونگکوک جئونه! شهرتش رو مدیون همین هاست!)

یونگی:(آروم باش موچی!)

یونگی برای آروم کردن جیمین دستاش رو دورش حلقه کرد و به سمت اتاقی که حدس میزدم اتاق یونگی باشد، هدایت کرد.

دختر هم بعد از رفتن جیمین، به جونگکوک نگاه کرد، بعد کیفش را برداشت و به سمت در رفت و پشت سرش در را محکم کوبید.

جونگکوک جوری که انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده باشد، به سمت آشپزخانه رفت و در یخچال را باز کرد.

آهی کشیدم و روی مبل نشستم.

نمی‌دونستم خونه یونگی و جونگکوک یک درب گردان برای دختران کله پوک است.

جونگکوک از پشت جزیره وسط آشپزخانه خم شد و با لبخند گفت:(چی شده تایگر، روز سختی داشتی؟)

ته:(نه فقط...حالم بهم خورد.)

کوک:(از من؟!)

داشت میخندید!

اینکه احتمال این مکالمه رو می‌داده و خودش رو آماده کرده بوده عصبانی ترم میکرد.

ته:(آره از تو! چجوری میتونی از یکی استفاده کنی و بعد باهاش اینجوری رفتار کنی؟)

کوک:(چجوری رفتار کردم مگه؟! خواست شماره بده، منم نگرفتم.)

دهانم از این همه وقاحت باز ماند.

ته:(خوابیدن باهاش خوبه، شماره گرفتن ازش بد؟)

هر دو آرنج ش رو روی کانتر گذاشت و با لحنی که کاملا میشد فهمید که دارد از این مکالمه لذت می‌برد گفت:(شمارش رو میخوام چیکار وقتی میدونم بهش زنگ نمیزنم؟)

ته:(اگه قراره بهش زنگ نزنی چرا باهاش میخوابی؟!)

کوک:(من بهش هیچ قولی ندادم، تایگر. قبل از اینکه روی اون کاناپه با من بخوابه از من قول هیچ رابطه ای رو نگرفت.)

با انزجار به کاناپه نگاه کردم و گفتم:(اون دختر برای خودش خانواده داره جونگکوک! خوشت میاد یکی با دختر خودت اینکار رو انجام بده؟)

کوک:(فقط همینقدر بگم که، دختر من بهتره جلوی یه عوضی که تازه باهاش آشنا شده سریع وا نده.)

Lucky 🍀 Thirteen | KOOKVHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin