[5]

248 70 29
                                    

بعد از ظهر اون روز رو کاملا به پیدا کردن خائن اختصاص داد. به هرکس که میرسید، سوالات انحرافی میپرسید تا بلکه یکی از اونها لو بده اما بنظر نمیرسید کار یکی از افراد سازمان بوده باشه و همین بیشتر گیجش میکرد.

تقریبا نیمه های شب بود که تصمیم گرفت به خونه‌ش برگرده. مثل همیشه، موزیک راکی گذاشت و مشغول درست کردن نیمرو شد.

توی فکرش هزاران چیز میگذشت و بزرگترینش مربوط به "لی مینهو" بود. هرچقدر فکر میکرد نمیتونست مسیر ارتباطی‌ای بین اون و باندهای دیگه پیدا کنه.

از سر کلافگی، آهی کشید و چاپستیکش رو از داخل نیمرو بیرون آورد. ماهیتابه رو روی میز گذاشت و دو تکه نون تست توی یخچال مونده رو بیرون آورد. نیمرو رو بین دو تکه نون گذاشت و ازش گاز زد و اون لحظه متوجه چیز بزرگی شد. لی مینهو، با فامیلی "لی"، و رئیس خودش، آقای لی، شاید اونها باهم نسبتی داشتن؟

بلافاصله شماره‌ی جیمز رو گرفت و منتظر جوابش موند. ولی اون مرد جواب نداد و باعث شد جیسونگ لعنتی بهش بفرسته.

- مرتیکه حرومزاده معلوم نیست توی کدوم خراب شده‌ای داره از اوردوز میمیره

ولی جیمز تنها کسی بود که میتونست برای سوالش جوابی پیدا کنه. آدرس خونه‌ش رو بلد بود پس خیلی زود، کتش رو پوشید و آخرین لقمه‌ی ساندویچش رو هم گاز زد. از خونه بیرون پرید و تا خونه‌ی جیمز که تقریبا ۲۰ دقیقه راه بود، دوید.

احتمال اینکه لی مینهو و آقای لی باهم نسبتی داشته باشن، چیزی حدود ۳۰ درصد بود. اگر آقای لی واقعا با لی مینهو نسبتی داشت، حتما خود لی مینهو هم توی یک باند دیگه کار میکرد و آقای لی به جیسونگ هشدار میداد تا مراقبش باشه.

جیسونگ میدونست آقای لی دو تا برادر دیگه هم داره. لی مینهو ممکن بود پسر یکی از اونها باشه. از طرفی، جیسونگ هیچ چیزی درمورد خود خانواده‌ی آقای لی نمیدونست. از روز اولی که این پیرمرد رو دیده بود، تنها بود و کسی اطرافش دیده نمیشد.

و همین قضیه رو عجیب تر میکرد! اگه لی مینهو پسر خود آقای لی می‌بود چی؟

با تکون دادن سرش، سعی کرد این افکار رو بیرون بریزه. فعلا باید جیمز رو پیدا میکرد و بعد، سراغ چیزهای دیگه‌ای میرفت.

جلوی ورودی آپارتمان درب و داغون جیمز ایستاد. گند و کثافت از سر و روی ساختمون پایین میریخت. اینجا حتی از خونه‌ی خود جیسونگ هم بدتر بود و باعث پسر چینی به بینیش بده.

- اگه اون همه پولی که میگرفتی رو خرج مواد نمیکردی الان حداقل تو یه لونه‌ی خوک تمیز تری مرده بودی

زنگ واحد جیمز رو زد اما جوابی دریافت نکرد. چندین بار زنگ زد اما وقتی باز هم جوابی نشنید، از در فاصله گرفت و با گوشیش باهاش تماس گرفت.
جواب نمیداد!

𝐊𝐚𝐥𝐨𝐩𝐬𝐢𝐚Where stories live. Discover now