part(3)

66 13 8
                                    

"جونگکوک این رو گفت و تهیونگ رو توی اتاق تنها گذاشت "
"تهیونگ چند ثانیه به این فکر میکرد که این پسرک فندقی که از رفتار هاش هم معلومه که چقدر مظلوم و دست نخوردس و میتونه برای یک هفته اش کافی باشه و نهایت لذت رو ببره. لحظه ایی بعد به خودش اومد و فهمید که داره با برادر بهترین "رفیقش" همچنین افکار و تصوراتی رو پرورش میده "

از جاش بلند شد و به سمت دری که به نظر می رسید حموم باشه حرکت کرد جلوی روشویی وایساد و به خودش توی آینه نگاهی انداخت. اون پسر نیم وجبی چطور تونسته بود همچین گندی به کل هیکل تهیونگ  مدیر ارشد محصولات توی شرکت کیم بزنه؟ پوزخندی زدو وارد حموم شد و در شیشه ایش رو باز کرد زیر دوش ایستاد تا قطرات گرم آب میهمان بدن گندمی پسر بشن... سعی کرد  شامپویی که تقریبا عطرش شبیه مال خودش باشه پیدا کنه ولی مثل اینکه پسرک شامپو هایی جز شکلات شیرین و وانیل نداره پوفی کرد و شامپویه شکلات و برداشت...
از حموم خارج شد و دنبال حوله ی تن پوش میگشت بعد اینکه پیداش کرد با فکر اینکه‌ مگه جونگکوک چقدر میتونه کوچیک باشه بَرش داشت با دیدن سایز حوله فهمید که اشتباه فکر میکرده و پسرک خیلی ریزه میزه تر از این حرفاس... چشم غره ایی به وضعیت پیش اومده رفت  و  حوله ایی که فقط پایین تنه اش رو بپوشونه برداشت....
چشماش توی اتاق برای پیدا کردن لباس تمیزی که براش کنار گذاشته باشن میگشت با به نتیجه نرسیدن پوفی کرد سمت لباس های خودش رفت چون به هر حال فقط پیرهنش بود که 'گل' کاری شده بود....خم شد و خواست باکسرش رو برداره که چشمش به قاب عکسی افتاد که معلوم بود برای خانواده ی کیم یونجون(بابای ناتنی جونگکوک و پدر اصلی نامجون ) خورد مثل اینکه جونگکوک از همون اول برق معصومیت توی چشاش بود.... بعد چند لحظه این صدای در بود که باز شدنش به گوش میرسید واین جونگکوک بود که بی حواس با عجله به داخل اومد تا مبادا تهیونگ یکدفعه بیاد بیرون از حموم...."

_جونگکوک با دیدن پسر جلوش که کامل لخت بود و  هنوز قطره های آب به پایین سر میخوردن: هییییع تو چرا اومدی بیرون؟؟؟؟
" بعد اینکه این رو گفت با گونه ها و گوش های  قرمز شدش به سمت دیوار برگشت... در صورتی که تهیونگ به عنوان کسی که حداقل یک پنجم مردم سئول اونو لخت دیدن خیلی ریلکس و آروم رفتار میکرد "
_ تهیونگ که از واکنش جونگکوک در نزدیکی  پاره شدن بود خودش رو کنترل کرد و این اجازه رو نداد که ابهتش جلوی این بچه به باد بره برای همین با لحنی که معلوم بود تَه مونده ایی از خنده داشت گفت: من‌چرا اومدم بیرون؟ نکنه تو موقعی که میری حموم دیگه نمیایی بیرون؟

" با تعجب به سمت تهیونگ برگشت که چرا انقد نسبت به این موضوع بی تفاوته اما  ثانیه ایی نکشید که دوباره با دیدن وضعیت و تن لخت تهیونگ سمت دیوار برگشت "

_ جونگکوک با گوش هایی قرمز که از دید تهیونگ پنهان نشده بود گفت: نه خب میام بیرون... ولی عاخه تو خیلی زود اومدی بیرون....

Tell me the meaning of love:#Vkook #Yoonmin #NamjinWhere stories live. Discover now