part (10)

40 8 0
                                    

" نکنه دوست داری تو تایم اداری کلا هم رو نبینین؟"

جونگکوک که انگار میخواستن هویج رو از یه خرگوش بگیرن سریع از جاش بلند شد:

" نههههه... رئیس کیم خواهش میکنمم"

اون فقط داشت  شوخی میکرد چون به‌هرحال زندانی ک استخدام نکرده بود و رفت و آمدش به خودش مربوط بود ولی هنوز علت نگرانی مشهود داخل چشمایه  فندقی پسر کوچیکتر رو نمیدونست ...خواست حرفی بزنه که صدایه باز شدن در باعث سکوتش شد....

هیونجین بعد تعظیم کوتاهی که به رئیسش کرد در همون حین لبخندی به جونگکوک زد... سوالی که ذهنش رو درگیر کرده بود رو پرسید:

" کاری باهام داشتین؟"

تهیونگ با حرکت دستش بهش فهموند که طرف حسابش جونگکوکه و تهیونگ کاری باهاش نداره.... جونگکوک که نگاه گیج هیونجین رو رویه خودش دید سمت پسر بزرگتر رفت و بعد اینکه دستش رو گرفت به سمت میزش که تقریبا ۶ قدم با میز تهیونگ فاصله داشت برد...

هیونجین کل نگاه و حواسش پرت دستایع ظریف جونگکوک  که تویه دستایع خودش گم شده بود ،شد...

این لمسا عادی بود؟ از نظر تهیونگ هیچکدوم از اینا نباید اتفاق میوفتاد.... حتی خودشم نمیدونست چرا همچین افکاری داره ولی خب.....

"اتفاقی افتاده برفی؟"

پوفی از نگرانی هیونجین کشید:

"هیون هیونگ ؟ چرا انقد نگرانی؟ حوصله ام سر رفته بود میخواستم باهات حرف بزنم همین...."

اون پسر واقعا به دل هیونجین نشسته بود اینکه 'چرا ' هنوز مجهول بود...

تهیونگ دیگه صبرش لبریز شده بود.... آخه تا چه حد؟  ینی جونگکوک نمیتونست با خودش حرف بزنه؟

" هی بچه مگه من خار دارم که با من حرف نمیزنی؟"

جونگکوک با صدایه تقریبا بلند تهیونگ سیخ شده به سمتش برگشت... البته که همچین دلیلی نداشت که با تهیونگ حرف نمیزد... فقط با 'رفیق' جدیدش راحت تر بود:

" نه نه نه .... همچین فکری نکنید قربان البته که شما خار ندارید"

تهیونگ ی لحطه فکر کرد واقعا کاکتوسه و جونگکوک داره ازش تعریف میکنه و میگه خار نداره....

سعی کرد جدیت رو تو چهرش حفظ کنه...

جونگکوک با دیدن بیخیال شدن تهیونگ و زل زدن به کامپیوترش نفس راحتی کشید....
هیونجین رو رویه صندلیش نشوند و خودشم روبرو یه پسر بزرگتر طوری که بتونه پاهاش رو تکون بده نشست....

" دلم برات تنگ شده بووود"

هیونجین از لحن لوس جونگکوک تکخندی کرد و خواست ابراز احساسات کنه که با یاد آوری اینکه تمام حرف هاشون رو تهیونگ میشنوه گفت:

" اما همین یک ساعت پیش همو دیدیم برفی"

جونگوک از اینطور خطاب شدنش خجالت کشید :

"حالا هرچی"

تهیونگ از لفظ برفی دلش میخواست سرش رو به دیوار بکوبه...حتما باید یه فکری برایه کار کردن هیونجین تو شرکتش میکرد...

*(ورژن حسود تهیونگ رونمایی میکند)*






**************

سلام سلام...💜

میدونم کوتاه بود فعلا چیزایی رو که نوشته بودم آپ کردم  ولی قول میدم فردا هم آپ کنم....💫❤️‍🩹

بای بای💙🩵

Tell me the meaning of love:#Vkook #Yoonmin #NamjinWhere stories live. Discover now