"هی کوچولو اسمت چیه؟"
با لکنت گفت:
"ج_ونگ ک_کوک"با حس دستایی ک رو ی پهلو هاش قرار گرفت ب خودش لرزید
"د_دستتو بکش"
"اوووو چ عصبی... طوری رفتار نکن جنده کوچولو ک انگار تا حالا توسط کسی ب فاک
نرفتی و این لمسا برات زیادن"
کمی خم شد و ب چشمایه ب شدت ترسیده ی جونگکوک خیره شد:"اینو میتونم از لباسایه تنگ و بدنمات بفهمم"
نفسش رو تو صورتش رها کرد و جونگکوک با انزجار چشماش رو بست.
"هوی هرزه با توام..."
با حرف پسر دیگه ای ک لباساش لش بود برای لحظه ایی سرش رو بالا گرفت و زمانی خواست دوباره پایین رو نگاه کنه چونش بین دستایع قوی پسر رو ب روش گیر افتاد و سرش رو بالا نگه داشت."میشه برای چن ساعت داشته باشمت؟"
با حرفی ک شنید تو جاش خشک شد و نگاه ترسیده شو بین دو پسر عوضی رو بروش چرخوند. چرا نمیتونست زود تر از این وضعیت خلاص شه؟ با صدایه دینگی در آسانسور باز شد. سعی کرد هرطور ک شده بیرون بره ک محکم ب دیواره اتاقک کوبیده شد . با دردی ک تو کمرش بیچید با تنفر ب پسر بزرگتر خیره شد . حالا دیگه ب لطف اشک هایی ک با سماجت سعی داشتن پایین بیان دیدش تار شده بود.
"هی هی... تو خیلی لجبازی.... اگبخوایی پول خوبی بهت میدم... هوم؟
داشت درباره ی چی حرف میزنه؟ چرا فک میکنه اینطوری با پول بتونه باکرگی ی نفرو ازش بگیره؟
با دیدن سکوتش فریادی از رویه عصبانیت کشید و گردن جونگکوک رو محکم گرفت و هر لحظه بیشتر از قبل بهش فشار میورد...
"جُو داری خفش میکنی آروم تر"
پسری ک اسمش جو بود با شنیدن این حرف با همون حالت ک گردن پسر کوچیکتر رو گرفته بود ب بیرون آسانسور پرت کرد.
" ا_ازت خواهش میکنم... و _ولم کن"
از شدت گریه نمیتونست خوب نفس بکشه و بزور حرفش رو زد.
چرا نامجون هیونگش نمیومد؟
چرا تو این طبقه هیچ خونه ایی نبود؟؟(( طبقه ی آخر ک خونه ی کوک و نامی باشه تک خونه ی اون طبقس... و اطرافش ی انباری بزرگه...))
بدون توجه ب گریه و التماس پسر مچاله شده از درد رویه زمین، طوری ک زیاد بهش فشار نیاد رویه شکمش نشست و همین فشار آروم رویه بدن کوک براش خیلی طاقت فرسا بود.
"مینهو کجا رو نگاه میکنی؟"
"اگه ی وقت کسی بیاد چی؟ بدبخت میشیم"
"نگران نباش تو این طبقه ک ی خونه و ی انباری هست کسی رفت و آمد نداره"
کمی مکث کرد و با دیدن چهره ی زیبایه و نسبتا سکسی جونگکوک، شهوتش برایه به فاک دادنش حتی بیشترم شد.
YOU ARE READING
Tell me the meaning of love:#Vkook #Yoonmin #Namjin
Romance*معنی عشق رو به من بگو* ○●اینجا به هیچ وجه خبری از داستان کلیشه ایی نیست●○ چی میشه اگه پسرای کیم یونجون ،کیم تهیون و جئون جونگ می بعد از چند سال دوباره هم رو ملاقات کنن. ولی این دیدار دوباره قرار نیست کاری کنه اونها باز هم مثل قدیم با دید رفیق باهم...