68

360 34 76
                                    

کاور💕

با دردی تو شکمم تو جام تکون خوردمو اروم‌ بلند شدم‌ نشستم تو جام. با دیدن لونا و لئون که کنارم خواب بودنو کول که تو‌ بغل الایژا گوله شده خوابیده بود لبخند زدم. با دوباره تیر کشیدن شکمم لبمو گزیدمو بلند شدم رفتم حمام. نشستم رو در بسته توالت فرنگی و دستمو فشار دادم رو شکمم. دردش مثل درد ترمیم شدن بدن بود برای همین بلند شدمو وان رو پر آب کردمو لباسامو در آوردم .

فکر کنم بخاطر استرسی که کشیدم در طول روز و بخاطر اتفاقی که افتاد به بدنم‌ فشار اومده. دراز کشیدم تو وانو چشمامو بستم. دردم‌ به قدری زیاد بود که انگار از درون دارم آتیش میگیرم. نفس هام‌ تند شده بودو دردم‌‌ زیاد تر . با خواست‌ خودم بدنمو شل کردم و شروع کردم‌ به تبدیل شدن تا اروم تر بشم. نمیدونم بعد از چند دقیقه بود که تبدیل شدم تو وان‌ پر از آب . بدنم می لرزیدو کم‌کم‌ درد شکمم‌ رفع و بدنم‌ ریلکس‌شد .

هیکل بزرگ‌‌ گرگیم تو وان‌ جا‌ نمیشد و دُمم‌ از‌ بغل وان‌ زده بود بیرونو تو هوا‌ معلق بود. با حس‌ کردن ترشحی که از‌ پشتم تو حالت‌ گرگیم‌ داره خارج‌ میشه نفسم‌ سخت شد. بوی شیرین ماده ای تو هوا پیچیده بودو بدنم بی قرار شده بود. با فهمیدن‌ موضوعی از جام پریدمو موهای تنم سیخ شد . سریع تبدیل شدمو بعد از تبدیل شدن با نفس نفس لبه های وانو فشردم با انگشتام .

لعنتی ! فصل جفت‌گیریه الان!! برای همین یه مدت خیلی بی قرار شدم ! برای همینه حتی تو رو بدنم‌ تو حالت انسانی‌ هم‌ تاثیر گذاشته و هورمون هام اینقدر فعال شدن. گاد!

فهمیدم وقتی فریا از‌ اسنویی ، توله سگی که داده بودیم‌ بهش بزرگ‌ کنه و حالا بزرگ‌ شده بود میگفت که این‌ مدت همش نا آرومه یعنی‌چی.
چون فصل جفت‌گیری بود ! برای همین بوی بدن الایژا از فاصله های خیلی دور هم از خود بی خودم میکرد.

اروم‌ دستمو رسوندم‌ به پشتم‌ تا ببینم تو این‌ حالت هم بدنم‌ واکنش‌ نشون داده عین‌حالت‌ گرگیم‌ که دیدم‌ سوراخم‌ خیسه .اول‌ فکر کردم حتما بخاطر نشستن‌ تو آبه ولی وقتی دستمو دیدم‌ فهمیدم این‌ سفیدی غلیظی که‌ ازم‌ میاد ربطی به آب نداره.

یه نفس عمیق کشیدم که بوی شیرینش تو ريه هام‌ حبس شد. با صدای در حمام بدنم‌ شوکه پرید . با دیدن‌ چشمای قرمز‌ الایژا که‌ بخاطر بُعد خون‌ اشامیش بود نفسم‌ بند اومد. انگار که جلوش یه وان خون‌ بودو اونم‌ از خود بیخود شده بود.

ک: لاو!

ال: بوی بدنت...

با فهمیدن‌ قضیه لبامو‌ گزیدمو انگار ناخودآگاه تحریک‌ شدم‌ که‌ با این تحریک‌ شدن‌ بوی بیشتری تو فضا پخش شد ، انگار‌ که‌ فورمون‌ پخش کرده باشم تو هوا. قفسه سینه الایژا سریع و پشت سر هم، بدون‌ توقف بالا پایین میرفت.

Vampire Brothers * (MPREG) Where stories live. Discover now