کاور🥹💕
Damon :
د: استفنننن ایمیل دادن که پروازمون افتاده جلو تا نیم ساعت دیگه باید فرودگاه باشیم بدو آماده شو
استف: چی؟! چرا اینقدر زود!
د: نمیدونم بدو آماده شو از پرواز جا بمونیم بفاکت میدم
استف: متاسفم برات که آدم نمیشی. من لباسام خوبه ساکم هم جمع کردم تو باید عجله کنی نه من
د : شت لعنتی
بدو بدو از اینور خانه میرفتم اونور و همه چیو میچپوندم تو چمدان . سریع ده دقیقه ای دقیقه ای همه کارامو کردمو دویدم پایینو کلید خانه رو دادم به نگهبان تا بده به صاحب خانه و یه تاکسی گرفتم منتظر شدم استفن بیاد پایین. با اومدنش سریع راه افتادیم.
د: مدارکو برداشتی ؟
استف: آره نگران نباش
سر تکون دادمو از راننده خواستم سریعتر بره.
با رسیدنمون به فرودگاه سریع کار های ضروریو انجام دادیمو رفتیم دم گیت . بعد از رد شدن از گیت یه نفس راحت کشیدم.
د: آه گاد ترسیدم جا بمونیم
استف: حالا جا میموندیم چی میشد ؟ یک روز عقب تر میوفتاد رفتنمون
یا حرص گفتم
د: چی ؟! اصلا! چطور میتونی همچین چیزی بگی ؟ حتی یک روز دیگه هم از نیکلاوس و برادر زاده هام نمیتونستم دور باشم . از الان دارم ثانیه شماری میکنم زودتر بغلشون کنم عزیزای دلمو.
استف: الان من حق دارم حسودی کنم؟
د: نه
استف: اون وقت چرا ؟!
د: چون خب قلبم ۳ قسمته . یک قسمت تو یک قسمت نیکلاوس یک قسمت برادرزاده هام
استف: توقع داشتم بگی دو قسمت قلبت منم
د: خیلی حسودی ولی همینجوریتو دوست دارم. از دلت در میارم بیا بریم
بعد از رفتن داخل هواپیما و پیدا کردن صندلیمون با خیال راحت نشستیم و مشغول شدیم تا این پرواز تمام بشه و به عزیزای دلم برسم. بعد از خوردن غذایی که برامون آورده بودن یه فیلم برای خودم گذاشتم تا ببینم. مقصد اول ما نیویورک بود و بعد از اون دوباره یه پرواز دیگه داشتیم تا برسیم به نزدیک ترین جا به مقصد نهایی و حدودا رو هم رفته ۱۰ ساعت طول میکشید.
وسط پرواز بود و هرکاری کرده بودم ولی باز ساعت نمیگذشت و کلافه شده بودم. نگاهمو دادم به استفنو یهو لباشو بوسیدم.
استف: اوه چه یهویی!
د: کلافه شدم
استف: منم . دیگه دوست ندارم هیچ وقت این همه مسیر طولانیو سفر کنم حتی برای تفریح
YOU ARE READING
Vampire Brothers * (MPREG)
Vampireدیمن و استفن دو تا برادر خون اشام هستن که دیمن عاشق استفنه از همون نوجوونیش ولی استفن نمیدونه و طی یه اتفاقی نامزد استفن کشته میشه و استفن فکر میکنه کاره دیمنه و بعد اون یه اتفاقاتی برای اونها میوفته که.... ________________________________________...