کولو کشیدم تو بغلمو همینجوری که سرو صورتشو میبوسیدم رفتیم داخل اتاق. الاریک با دیدن ما گفت
الاریک : بشینید لطفا
نشستیم که یهو کول از رو پام اومد پایینو رو به منو کلاوس گفت
کو : خیییلییی خیلی دوستون دارم ددیای قشنگم خیلی زیاد
بعد محکم خودشو انداخت تو بغل کلاوسو کلاوسم همینجوری که پشتشو نوازش میکرد جوابشو داد
ک: ماهم دوست داریم شیرین عسلم
بعد کول گونه جفتمونو بوسیدو بعد از در اومدن از بغل کلاوس رفت سمت درو گفت
کو: با استفی میرم خوراکی بخرم ددی
بعد سریع از اتاق رفت بیرون. بعد از خارج شدنش کلاوس با نگرانی رو به الاریک گفت
ک: چیشده؟
الاریک : هیچی نشده! چرا اینقدر منتظرید که یچیزی شده باشه؟ هیچی نشده فقط کول یکم حس میکنه موقعیتش و تمام چیزایی که الان داره مخصوصا شما ها تو خطر میوفته.
ک: خب ما هرکاری میکنیم تا حس کنه که ما واقعا دوستش داریم.
الاریک : اروم اروم پیش میریم اول بگین که اخلاقش چه تغیراتی کرده از وقتی فهمید دارین بچه دار میشین
ال: خیلی تغیرات کرده، قبلا به هيچ عنوان اونجوری که دوست داره حرف نمیزد چون حس میکرد لحنش زیادی لوسه ولی الان جدیدا همونجور که دوست داره حرف میزنه انگار شجاعت پیدا کرده و اینکه گیر میده که سینه کلاوسو میخواد
الاریک : اول اینکه حس کرده الان باید هرچیزی داررو رو کنه تا بتونه بر اون خطراتی که فک میکنه از جانب بچه برای موقعیتش هست مقابله کنه مورد بعدیم اینکه شما بهش میدین بخوره؟ ینی میزارین به خواستش برسه؟
ک: اگر نزاریم گریه میکنه و حتی یبار بهش گفتم که چطور به فندوق میدین ولی به من نمیدین منم گفتم اصن من چیزی ندارم به اون بدم به تو ندم
الاریک : کول برادرتونه درسته؟
ال: آره ولی بخاطر رفتارش خانوادمون قبولش نمیکردن و همچنین مارو زیاد قبول نذاشتن که باهم باشیم برای همین تصمیم گرفتیم که کلا ارتباطمونو قطع کنیم باهاشون.
الاریک : باهاش حرف زدم چند تا سوال ازش پرسیدمو فهمیدم که اون فقط خیلی می‌ترسه از اینکه شما ولش کنین یا که کسی جایگاهشو تصاحب کنه
ک: چجوری اینو حلش کنیم؟
الاریک : باهاش برین برای بچه خرید کنین یا مثلا یکاری کنین با بچه دوست باشه، یه چیزی براش بخرین بگین که اینو مثلا بچه براش خریده نگران هیچ چیز هم نباشین شمارمو بهتون میدم هر وقت حس کردین خودتون یا کول نیاز داره با یکی حرف بزنه من هستم و میدونم که خون اشامین پس نگران چیزی نباشین
CZYTASZ
Vampire Brothers * (MPREG)
Wampiryدیمن و استفن دو تا برادر خون اشام هستن که دیمن عاشق استفنه از همون نوجوونیش ولی استفن نمیدونه و طی یه اتفاقی نامزد استفن کشته میشه و استفن فکر میکنه کاره دیمنه و بعد اون یه اتفاقاتی برای اونها میوفته که.... ________________________________________...
