سوم شخص :
ده روزی از شب منحوس و پرمخاطره ی نفوذِ مهاجمین به قصر و دزدیدنِ ولیعهد گذشته بود .
و در تمام این ده روز ، ساکوکی ، شرمنده و با حال روحیِ مفتضحی هر روزش رو مقابل اقامتگاه ولیعهد ، زانو زده گذرونده بود .
و تنها یک تقاضا داشت . که ولیعهد مجازاتش کنه .ساکوکی خودش رو مقصر میدونست چون اگه اون شب از شامِ ولیعهد نمیخورد اون هم به محض به خواب رفتن بیهوش نمیشد و به وظیفه ی اصلیش ، یعنی محافظت از شاهزاده رسیدگی میکرد .
براش باعث سرشکستگی بود که نتونسته بود جونش رو فدای ولیعهد کنه . و اگر اتفاق جبران ناپذیری برای ولیعهد میوفتاد .. ساکوکی هیچوقت خودش رو نمیبخشید .
با باز شدن درب اقامتگاه ، سرش رو با پایین انداخت و با لحن ملتمسی گفت : خواهش میکنم من رو مجازات کنید شاهزاده ی من .
هاکو با دیدنِ دوباره ی ساکوکی در این حالت ، پوفِ کلافه ای کشید و خودش هم مقابلش زانو زد تا هم اندازه ش بشه و باهاش صحبت کنه که ساکوکی به محضِ دیدنِ این کارِ ولیعهد ، سریعا با گذاشتنِ دستاش رویِ زمین ، کمرش رو خم کرد و پیشونیش رو به دستاش چسبوند و احترام کاملی به جا آورد .
هاکو باچهره ای خنثی گفت : نمیخوای دست ازین کار برداری ساکوکی؟ چندبار باید بگم در اون اتفاق تو مقصر نبودی و این یک نقشه ی برنامه ریزی شده بود؟ مطمئن باش ما هم به خوبی پاسخِ گستاخیشون رو میدیم . پس دیگه بس کن .
ساکوکی با شرمندگی گفت : اما سرورم ، هیچ چیزی کوتاهیِ من رو توجیح نمیکنه . خواهش میکنم من رو مجازات کنید . عذاب وجدان داره وجودم رو نابود میکنه شاهزاده ی من .
هاکو از شونه های ساکوکی گرفت و بعد از نشوندنش مقابل خودش ، خیره به چهره ی شرمنده و خجالت زده ش گفت : مجازات میخوای ساکوکی؟ باشه . مجازاتت میکنم . اما این رو بدون که بعد از پایانِ مجازاتت من محافظ شخصی و دوست صمیمیم رو همونطور که قبل ازین یک هفته بود رو میخوام .
با فشردنِ شونه های ساکوکی لبخندی به روش زد و ادامه داد : تو محافظ خوبی هستی سوکی . خودت رو سرزنش نکن . چطوره مجازاتت رو اینطور درنظر بگیرم که تو هیچ زمانی حق نداری از کارت عذربخوای و قصر رو ترک کنی؟
از جاش بلند شد و بعد از تکوندنِ لباس هاش ، دستش رو به طرفِ ساکوکی گرفت و ادامه داد : این بهترین کاره .
ساکوکی همونطور که با گرفتنِ دست ولیعهد ، به کمکش بلند میشد با اعتراض گفت : یعنی چی سرورم؟ اینکه نشد مجازات . من به هرحال تا لحظه ی مرگم کنار شما میمونم .
هاکو ابرویی بالا انداخت و گفت : همینه که هست . من تعیین میکنم مجازاتت باید چی باشه و این بنظرم بهترینه . حق اعتراض هم نداری گفته باشم .
YOU ARE READING
The Bond Of Love And Power
Historical Fictionتمام شده👑 ♡ کی از ازدواج با پادشاه ژاپن که خون آشامی سلطنتی و سرشار از قدرت و جذابیت بود خوشش نمیومد؟ اونم وقتی اون خون آشام خودش شخصا از پدرش درخواست کرده بود و حاضر بود هر شرایطی رو بپذیره . و این نشون از شیفته شدنش در یک نگاه رو میداد. . چون تهی...