Part 2

188 23 0
                                    

همه‌چی بر وفق مرادش بود، اونقدر خوشحال بود که حتی اگه اتفاق بدی برای شرکت میوفتاد هم براش اهمیتی نداشت و بدون استرس مشکل رو حل می‌کرد، البته با کمک دوست‌پسرش!

صدای در اومد و بعد دستگیره چرخید، فکر لازم نبود تا جیمین متوجه بشه کیه که انقدر راحت میاد تو.

وسط کارهای عذاب‌آورش لبخندی زد و دست از تایپ کردن برداشت و به در خیره شد.

_رئیس براتون آیس آمریکانو آوردم.

_آه ممنونم یونگ، در ضمن وقتی تنهاییم رئیس صدام نکن.

_قبلاً محیط کاری بود الان شد وقتی تنهاییم؟

_آره، چند وقت دیگه که ازدواج کردیم حتی تو شرکتم قرار نیست بهم بگی رئیس.

_از-ازدواج؟

جیمین همون‌طور که آیس آمریکانوش رو از دست یونگی می‌گرفت و قلپی ازش می‌خورد سری تکون داد.

_بشین یذره استراحت کن، امروز جفتمون خسته شدیم.

یونگی نشست و به چهرهٔ فرشته‌مانند دوست‌پسرش خیره شد.

_نگاهت داغه، صورتم داره می‌سوزه.

یونگی تک‌خنده‌ای کرد و نگاهشو از جیمین گرفت و به پنجره‌ی سرتاسر شرکت داد و متوجه نشد که جیمین بلند شده و داره سمتش میاد.

جیمین به آرومی زانوهاشو دوطرف پاهای یونگی روی مبل گذاشت و دست‌هاش رو روی شونه‌های دوست‌پسرش گذاشت و صورتشو بهش نزدیک کرد.

_جیمین.. یکی میاد تو.

_هیچکس جز تو بدون اجازه‌ی من داخل اتاقم نمیاد.

یونگی لبخند خجلی زد و سرش رو پایین انداخت.

_چرا سرتو انداختی پایین؟ می‌خواستم ببوسمت.

یونگی سرشو بالا آورد و به چشم‌های ستاره‌ای جیمین نگاه کرد و انقدر صورتشو بهش نزدیک کرد که نفس‌هاش رو لب‌های صورتی جیمین خالی می‌شدن.

_ببوس دیگه.

لحظه‌ای چشم‌های جیمین گرد شد و لحظه‌ی بعدش لب‌های قلوه‌ای و نرمش اسیر لب‌های خطی یونگی بودن.

دست‌هاش رو تو موهای یونگی برد و حرکت داد و به تبعیت از اون یونگی هم به خاطر اینکه موهای جیمین بهم نریزه و غر نزنه دستش رو روی پاهاش گذاشت.

بعد از چند دقیقه انقدری بوسشون عمیق شد که صورتشون بخاطر کمبود نفس داشت کبود می‌شد که جیمین به سختی عقب کشید.

_آه.. چرا انقدر تو بوسیدن تبحر داری؟

_واسه موقعی که قبولم کنی تمرین کرده بودم.

_ولی تو هیچوقت بهم پیشنهاد ندادی که قبولت کنم، این خودم بودم که حسمو بهت گفتم!

Without me / YoonminWhere stories live. Discover now