part 4: It hurts!

2.1K 87 31
                                        

همونطور که توی بغل همسرش بود دستش رو به کمر شلوار تهیونگ رسوند و اون رو به همراه باکسر مرد پایین کشید.
- کوک!
+ میخوامش...همین الآن کیم تهیونگ!
وقتی بی‌قراری همسرش رو دید؛ بیخیال وضعِ داغون ورودیش شد و با احتیاط پسر رو بلند کرد و روی میز نشوند. برخلاف جونگکوک از حرف زدن وسط سکس متنفر بود؛ پس بیشتر روی پسر خم شد و باز هم لب‌هاشون رو به هم رسوند!
دستش رو از زیر تیشرت نازک همسرش رد کرد و یکی از نیپل‌ هاش رو بین دو انگشتش فشرد و همین هم برای لرزیدن تمام اجزای بدن جونگکوک کافی بود...
پسر بزرگتر بهتر از هر کس دیگه‌ای اون رو می‌شناخت!
+ ممم...لختم کن...
بین بوسه کلمات رو به سختی به زبون آورد اما تهیونگ از اول هم همین قصد رو داشت. بیشتر از این معطل نکرد؛ تیشرت رو از تن پسر بیرون کشید و به گوشه‌ای پرتاب کرد. شلوار و باکسرِ مزاحمی که همسرش تا
زانو پایین کشیده بود رو با حرص درآورد و با پا، به زیر میز هدایت کرد!
روی پسر خم شد تا تسلط بیشتری داشته باشه اما دستش وارد ظرف عسل شد و با اکراه از بوسه دست کشید.
- لعنتی...
جونگکوک که متوجه‌ی عصبانیت تهیونگ شده بود؛ نخودی خندید و مچ دست پسر رو به طرف خودش کشید.
+ من یه فکری دارم.
با شیطنت جمله‌اش رو به زبون آورد و دست همسرش رو سمت عضو نیمه تحریک شده‌اش هدایت کرد. به سرعت از روی میز پایین اومد و روی زانوهاش نشست. تهیونگ با تعجب به حرکات پسر خیره شده بود. هنوز هم نمی‌تونست بفهمه که چرا همسرش دست عسلیش رو روی عضوش مالیده و اون رو هم کثیف کرده
اما با حرکت بعدی جونگکوک زانوهاش سست شد و دستش رو به لبه‌ی کابینت تکیه داد تا زمین نخوره.
- آه...
جونگکوک با زبونش عسل مالیده شده به عضوش رو مزه میکرد و بعد از هر بار لیس زدن سر عضوش اون رو تا نصفه داخل دهان گرمش نگه میداشت و همین برای دیوونه کردن پسر بزرگ تر کافی بود.
- آهه..اگه یکم دیگه ادامه بدی میام...
سرش رو عقب کشید و همونطور که با یک دست بیضه‌ های همسرش رو نوازش میکرد و با دست دیگش سر عضوش رو می‌ مالید با چشم‌های خمارش به تهیونگ خیره شد.
+ منو از چی میترسونی عزیزم؟ خب بیا!
- ت..تمومش...
وقتی لرزش پاهای تهیونگ شدت گرفت؛ دست از کارش کشید و بلند شد. می‌‌دونست که همسرش به سختی به اوج میرسه و این یکم عجیب به نظر میرسید.
- چم شده؟
دست تمیزش رو روی اجزای صورتش کشید و جونگکوک رو از روی زمین بلند کرد. بوسه‌ای سطحی روی گونش گذاشت و سمت سینک رفت.
- برو توی اتاق...الان میام.
جونگکوک که از به نتیجه نرسیدن کارش دلگیر شده بود با شتاب شلوارش رو درآورد و با نشونه‌گیری دقیقی، سمت تهیونگ پرتاب کرد.
+ عوضی!
از کار بچه‌گانه‌ی همسرش به خنده افتاد اما خودش رو کنترل کرد و شیر آب رو با اخمی که روی پیشونیش شکل گرفته بود بست تا این رفتار پسر رو روی تخت جبران کنه...
تماما برهنه روی تخت دراز کشید و از خنکی ملافه‌‌ی زیرش لذت برد. همسرش هنوز هم توی آشپزخونه بود و همین داشت جونگکوک رو که به شدت بی‌صبر و تحمل شده بود کلافه میکرد...به شکم روی تخت دراز کشید و دست‌ ها و پاهاش رو بیشتر حرکت داد تا از خنکی دلچسبی که تضاد عجیبی با بدن گر گرفته‌اش داشت لذت ببره...
چشم‌ هاش رو بست و خودش رو جمع کرد اما با حس کردن سرمای زیادی درست روی ورودیش، به سرعت بلند شد و روی زانوهاش نشست!
+ ت..ترسیدم...
تهیونگ با تیشرت و پایین تنه‌ی برهنه رو به روش ایستاده بود و در حالی که با یه دست قوطی لوب رو فشار میداد دست دیگش رو روی عضوش میکشید تا اون رو کاملا به لوب آغشته کنه...
- برگرد...
آب دهانش رو به سختی قورت داد و روی زانوهاش ایستاد و به همسرش پشت کرد. با دست آزادش به کمر پسر کوچک تر فشار آرومی وارد کرد تا خم بشه و به ورودیش دید بهتری داشته باشه. زخم‌های کوچیک و بزرگی که اطراف ورودی جونگکوک به چشم میخوردن دردناک به نظر میرسیدن اما توی این لحظه برای هیچ‌ کدومشون اهمیتی نداشت که این رابطه قراره اوضاعِ جسمی پسر رو بدتر کنه...
با کمی مکث سر قوطی لوب رو روی ورودی جونگکوک فشار داد و با اعتراض همسرش مواجه شد.
+ آیی! ته...چیکار میکنی...
- داخل ورودیتم آسیب دیده...فقط میخوام آمادت کنم عزیزم...
وقتی از وارد شدن سر لوب به ورودی پسر مطمئن شد؛ کمی بدنه‌ی قوطی رو فشار داد و بدن پسر کوچک تر رو به لرزه انداخت.
+ آه!
- چه حسی داری کوکی کوچولوی من؟
+ خ..خوبه...و خنکه...
سر پلاستیکی قوطی رو از ورودی پسر بیرون کشید و مقدار کمی لوب از ورودی آسیب دیده‌ی همسرش سرازیر و تا زیر رون‌هاش جاری شد.
- لعنت!
انگشت شستش رو به لوب بیشتری آغشته کرد و روی ورودی جونگکوک نگه داشت. میدونست که زخم‌هاش قراره سر باز کنن و بهتر بود الآن این اتفاق بیفته تا موقع وارد کردن عضوش به دردسر نخورن...
- یکم تحمل کن عزیزم...
+ آیی...خیلی درد داره...ت..تهیونگ...
ملافه‌ی زیرش رو بین مشت‌هاش گرفت و پیشونیش رو به بالش زیر بدنش کوبید تا درد باز شدن زخم‌ هاش رو فراموش کنه. تهیونگ انگشت شست دیگه‌اش رو هم به ورودیش نزدیک کرده بود و سعی می‌کرد با جا دادن هر دو انگشتش داخل ورودیش برای عضو بزرگ و تحریک شده‌اش جای بیشتری باز کنه اما با هر بار ورود دو انگشتش با هم، شوک بدی به بدن جونگکوک وارد میشد و پسر رو وادار به فریاد زدن میکرد.
- میخوای تمومش کنم؟ خیلی اذیت شدی عزیزم؟
+ ن..نه...خ..خوبم...
با فکر به اینکه همسرش تحریک شده و ممکنه با پایان دادن به رابطه، اون رو ناراحت کنه؛ لبخندی زد و دردش رو پنهان کرد.
+ ادامه بده عزیزم.
تهیونگ که با دیدن لبخند پسرکش خیالش راحت شده بود؛ هر دو انگشتش رو از ورودیش خارج کرد و باعث شد کمی جا به جا بشه و به کمرش قوس بده. ضربه‌ی آرومی روی یکی از لپ‌های باسن سفید و گوشتی پسر زد و عضوش رو برای آخرین بار چند بار پمپ کرد.
سر عضوش رو روی ورودی همسرش گذاشت و چند ثانیه نگه داشت تا مثل همیشه از واکنش‌هاش لذت ببره!
+ آه...همینه...
چندین بار باسنش رو دورانی حرکت داد و از برخورد سر عضو همسر عزیزش با ورودیش آه کشید. تهیونگ هر دو دستش رو روی دو طرف رون‌هاش گذاشت تا بدن پسر رو ثابت نگه داره و با فشار آرومی، عضوش رو تا نیمه وارد ورودی پسر کوچک تر کرد.
+ آیی! ن..نه تهیونگ...وا..وایسا...
- چی شده عزیزم؟
+ م..میسوزه...آه...
با دست‌هاش کمر پسر رو نوازش کرد و در حالی که عضوش رو با سرعت کمی وارد ورودیش میکرد؛ خم شد و سر پسر رو به طرف خودش برگردوند تا با خیره شدن به چشم‌هاش حواسش رو پرت کنه و موفق شد. جونگکوک محو چشم‌های همسرش شده بود و درد شدیدی که داشت رو حس نمیکرد...
با اولین ضربه، چهره‌ی پسر کوچک‌ تر جمع و رشته‌ی افکارش پاره شد.
+ شت! آروم ته!
- میدونی...که...نمیتونم...
+ آه...
ضربه‌ها به سرعت و یکی بعد از دیگری زده میشدن و جونگکوک از درد، دست‌هاش رو به رون‌های تهیونگ رسونده بود و اون‌ها رو به عقب فشار میداد تا کمی هم که شده از شدت ضربه‌ها کم کنه...
+ ته...ن..نمیتونم...
- یکم...برام...تحمل...کن! باشه؟
+ هوم...

☆☆☆
چپتر بعدی یه چپتر کوتاه و آخرین پارته🫠 امیدوارم دوسش بدارید👀

Dark Sex [vk/ویکوک](completed)Where stories live. Discover now