Regret / oneshot

667 32 3
                                    

VkookJungkook slave Taehyung JudgeForced marriageDomestic violence

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Vkook
Jungkook slave Taehyung Judge
Forced marriage
Domestic violence






با سیلی محکمی که خورد روی زمین افتاد و با نفرت به مرد روبرو روش خیره موند

+ ازت متنفرم

تهیونگ خم شد و با دقت به لب پاره شده پسر چشم دوخت و بعد به چشمای پر از نفرتش نگاه کرد و پوزخند زد و با حالت مسخره دستشو رو قلبش گذاشت

- قلبم شکست

پسر بزرگتر صاف روی پاهاش وایساد و دستشو برد داخل جیب کتش و سیگارشو در آورد و با فندکش که روش همزادش یعنی یک مار کنده کاری شده بود سیگارو روشن کرد به لباس چسبوند و با تمام نفسش یک زد و چند دقیقه دودشو تو سینش نگه داشت وقتی احساس سوزش کرد سرشو بلند کرد و دودشو داد بیرون ، آروم آروم سعی کرد بدنشو بکشه عقب تا از دست همسر روانیش در امان باشه و نامحسوس به در خروجی چشم دوخت و زیر لب به خودش امیدواری داد

+ يا الان یا هیچوقت

وقتی که به اندازه کافی از پسر بزرگتر دور شده بود با یک حرکت سریع بلند شد و به طرف در پا تند کرد توی چندثانیه در و باز کرد و بدون کفش دوید بیرون

+ کمککک کمکم کنین به قاتل روانی میخواد من و بکشه

تهیونگ با افسوس سرشو تکون داد و یه بار دیگه دود سیگارشو وارد ریه هاش کرد ، سیگار سوخته رو انداخت رو زمین و با کفش هاش خاموشش کرد ، دستاشو وارد جیب شلوارش کرد و با آرامش از خونه خارج شد و به جونگکوک چشم دوخت ، به همسرش که با ناتوانی داشت به مردم التماس میکرد که نجاتش بدن ، فقط تو چند دقیقه طول کشید تا بجای پوزخند حالت چهرش رو مثل یک همسر نگران جلوه بده ، اون یک بازیگر خوب بود

- عزیزم چرا با پرهنه اومدی بیرون؟ لباسهاتم نازکن بیا بریم تو ممکنه سرما بخوری

+ این... این یه عوضيه روانيه ..... باورش نكنين .... لطفا كمكم کنین

با دیدن پلیسا چشمای برق زدن و دوید به سمتشون ، در حین دویدن شیشه خرده ای که اثر باقی مانده از تصادف چند ساعت پیش بود رفت توی پاش ولی اهمیتی نداد و محکم چنگ زد به لباس های پلیسا که تازه از ماشین پیاده شده بودن

+ لطفا لطف...... خواهش میک..... نم کمکم ...... كنين اون یه روا... روانیه

در حین صحبت اشکاش مثل بارون روی گونه های رنگ سرخش که بخاطر هوای سرد بود مثل یک سیب سرخ شیرین بودن فرود میومدن و نمیتونست درست توضیح بده

× مشکل چیه آقا؟ لطفا واضح توضيح بدين

پسر کوچکتر قبل از اینکه دهنشو باز کنه فرشته عذابش از راه رسید

- خسته نباشین ، بنده کیم تهیونگ هستم ، قاضی و وکیل پایه یک دادگستری و ایشون همسرم هستن ، کیم جونگکوک

دست برد تو جیب کتش و کارت شناسی شو داد دست مامور پلیس، پلیس با شناخت مرد روبروش سریع تعظيم کرد و از ترس اینکه اخراج بشه زود کارت و داد دستش

× بله قربان متاسفم که دخالت کردیم

- مشکلی نیست افسر، همسرم متاسفانه داروهاشو مصرف نکرده ، من متاسفم که باعث شدیم وقتتون گرفته بشه

× نفرمایید قربان، گستاخی من و ببخشین ، شبتون بخیر

جونگکوک با دیدن اینکه تنها امیدش داره از دست میره سرشو با ناباوری تکون داد و دوباره سیل اشک هاش به راه افتادن

+ نه نه حرفشو باور نکنین اون یه دروغگوی کثیفه خواهش میکنم من و باهاش تنها نزارین اون من و میکشه

ولی دیگه اونا رفته بودن تهیونگ کنشو از تنش در آورد و روی شونه های همسرش انداخت و خم شد زیر گوشش زمزمه کرد

- برای آخرین بار به بیرون و آسمان خیلی با دقت نگاه کن تا حسرتش تو دلت نمونه

و به چشم های ناباور پسر کوچکتر لبخندشو تحویل داد و با هم به ماشین پلیسی که هر لحظه داشت دور تر میشد چشم دوختن ، بعد چند دقیقه همسرشو به آغوش گرفت و چرخید به طرف خونه راه افتادن و از همسایه ها با احترام عذرخواهی کرد جوری که همشون باورشون شده بود که پسر کوچکتر واقعا داروهاشو مصرف نکرده حتی جونگکوکم به خودش شک کرده بود، خیلی خوب داشت نقش یک همسر دلسوز رو بازی میکرد جوری که پسر کوچکتر واقعا داشت باورش میکرد

قاضی تجربه دار با لبخند رو لبش و همسرش با چشم های اشکی وارد خونه ی پر عشقشون شدن ولی هیچکس نمیدونه چرا دیگه همسر قاضی مملکت رو ندیدن.


- Regret

oneshot / scenarioWhere stories live. Discover now