Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.
جونگکوک پسری که توسط یک باند مافیا دزدیده میشه ، سه سال اسیر اون مافیای سادیسمی بود ولی هیچوقت عاشق گروگانگیرش نشد، برعکس هر روز از اون روانی بیشتر متنفر میشد ، گروگانگیری که با شکنجه دادن دوستاش و کشتنشون جلو چشماش با روح و روانش بازی میکرد ، گروگانگیری که هر روز چند بار به فاکش میداد تا یادش نره صاحبش کیه طوری که در طول این سه سال پنج بار مقعدش پاره شده بود و حتی نمی دونست چطور تا الان زندست ، این گروگان گیر کسی نبود جز مین شوگا .
بلاخره وقتی شوگا رفته بود خارج از شهر برای معامله جونگکوک فرار میکنه ولی توی راه با مین شوگا روبرو میشه
اون مین شوگا نبود مین یونگی بود ، رییس پلیس مرکزی اون حتی همسن شوگا هم بود ولی چطور اون نبود؟ این یک تناسخ بود؟ یا همزاد؟ یا شایدم دوقلو؟
درسته مین یونگی جونگکوک رو نجات داده بود و جونگکوک داشت کم کم عاشق این ورژن جنتلمن گروگانگیرش میشد ، ولی فراموش نکنید مین شوگا هیچوقت از اموال خودش دست نمیکشه حتی اگه پس گرفتن اون اموال باعث مرگ برادر دوقلوش بشه.
