Vkookv
Twins
Taehyung Waiter Jungkook Student Taehyun ?
murder
cannibalismبرگشت و به عکس تهیونگ روی دیوار چشم دوخت ، چشماش دوباره شروع به باریدن کردن و چشماشو بست . غذای تو دهنشو به زور قورت داد و بدون اختیار ماجرای چند روز پیش مثل یک فیلم توی ذهنش تکرار شد.
(فلش بک)
+ تهیونگا نیاز نبود پولتو برای چیزای بی ارزش هدر بدی
تهیونگ خم شد و محکم گونه پسر کوچکتر رو بوسید ، جونگکوک اروم خندید و از حس خوب چشماشو بست . تهیونگ از پسر کوچکتر جدا شد و کنارش روی نیمکت پارک نشست
× میخوام تمام چیزای بی ارزش و با ارزش رو به پات بریزم ، اینا که چیزی نیستن عزیزم
کوک دوباره لبخند زد و دسته گل سفید رنگ رو به بینیش چسبوند و بو کشید
+ خیلی بوی خوبی میدن ته ته ، ممنونم
لبخند فیکی زد میخواست لذت ببره ولی نمیتونست ، تقریبا نیمه شب بود و کسی توی پارک نبود برای همین یکم حس بد داشت و احساس ترس میکرد ، توی همین فکرا بود که یکدفعه پسر کنارش بلند شد و روی زمین زانو زد دست برد تو جیبش و جعبه مخملی سرمه ای رنگ رو در آورد ، بازش کرد و با چشمهای عاشقش که حتی یک بچه هم میتونست بفهمه که دارن عشق رو به پسر روبروش ابراز میکنن به پسر کوچکتر خیره شد
× کیم جونگکوک ، به من اجازه میدی علاوه بر قلبم فامیلیم هم مال تو باشه؟
پسر کوچکتر با چشمای گردالیش که الان مثل دریاچه ای از اشک شوق بودن به پسر روبروش که از این به بعد باید مردش صداش میزد خیره شد و خواست که جوابش رو با یک بله محکم و بلند بده که صدای تیر رها شده ی تفنگ این اجازه رو بهش نداد جیغ زد و دستاشو روی گوش هاش قرار داد چشماشو محکم فشار داد، بعد از چند ثانیه با حس یک فرد سوم چشماشو باز کرد و دستاشو از رو گوشاش برداشت ، خدای من اون مردش بود که اینطوری بی جان با یک سوراخ روی پیشونیش و چشمای روی زمین دراز کشیده بود؟ خودشو انداخت روی زمین کنار جسد و شروع کرد به تکون دادن جسم
+ ته... ته ته بلند شو .... من از این شوخیا خوشم نمیاد بلند شو ..... نمی خوای جواب من و بشنوی؟ بلند شو احمقققق
کم کم صداش اوج گرفت و شروع کرد به داد زدن ، همه اینا یه خواب بود مگه نه؟ ته ته اون هنوز خیلی جوون بود ، هنوز زیاد با هم خاطره نساخته بودن ، نباید اینطوری میمرد. برگشت و به صورت فرد مشکی پوش که کنارش وایساده بود و با لبخند به جنازه نگاه میکرد چشم دوخت ، خودش بود برادر دوقلوی تهیونگ ، برادر دوقلو ای که ادعا میکرد عاشق دوست پسر برادرش شده. کیم تهیون بلند شد و به طرف اون عوضی رفت شروع کرد به هول دادنش
+ چه غلطی کردی چه غلطی کردی عوضی قاتل برادر خودتو کشتی میفهمی؟ حرومزاده لعنتی چرا همچین کاری کردی
تهجونگ که از رفتارهای همسر داداش ایندش خسته شده بود چشماشو چرخوند و نفسشو داد بیرون و با بیخیالی به چشمای پسر کوچکتر نگاه کرد
- خودم میدونم کیو کشتم نیاز نیست بهم یاد آوری کنی زنداداش
تا الآنم وقت زیاد تلف کرده بودن باید میرفتن
- عزاداری دیگه بسه میریم خونه
بعد از تموم شدن حرفش جونگکوک تازه متوجه سرنگ تو دستش شد ، ولی قبل از اینکه بتونه فرار کنه یا حتی داد و بیداد کنه محتویات سرنگ وارد بدنش شده بود و فقط چند دقیقه یا حتی کمتر طول کشید که بفهمه داره از حال میره مثل اینکه خیلی دیر شده بود، عضلاتش شل شد و بدنش بی اختیار روی زمین افتاد، نباید با تهیونگ از ترس پدرش و برادراش نصفه شب توی یک پارک خلوت قرار میزاشت ، بد کرده بود ، خیلی بد
پایان فلش پک
- چیشده عزیزم؟ چرا سوپتو نمیخوری؟ نکنه از طعم همسرت خوشت نمیاد؟ هوم؟
سرشو انداخت پایین و به معنای نه سرشو تکون داد و اشکاش مثل ابر بارون شروع به باریدن کردن ، باید هرچه زود تر غذاشو تموم میکرد، نمیخواست یه انگشت دیگه هم از دست بده و بیصدا و دور از چشم همسر جدیدش و که خیلی به تهیونگ شبیه بود ، برای کسی که دوسش داشت اشک ریخت و به زور محتویات سوپ که باقی مانده از بدن همون شخص بود رو قورت داد.
- Brother
KAMU SEDANG MEMBACA
oneshot / scenario
Fiksi Penggemar مجموعه سناریو و وانشات از کاپل های جونگکوک Scenario and oneshot of Jungkook's couples نامکوک ، جینکوک ، یونکوک ، هوپکوک ، جیکوک ، ویکوک ، سون سام ، تریسام Namkook ' jinkook ' Yoonkook ' hopekook ' jikook ' v...